
گاردین — آدمها وقتی برای اولین بار بحثهای فلسفی دربارۀ ارادۀ آزاد را میشنوند دود از کلهشان بلند میشود و البته حق هم دارند، زیرا متفکرانی که منکر ارادۀ آزادند با جدیتِ تمام میگویند هیچکس، به معنای واقعی کلمه، هیچکدام از اعمالش را انتخاب نمیکند. برای مثال اوایل این هفته، وقتی از کنار یک کافه رد میشدم، ایستادم تا قهوهای بخورم. در آن لحظه بهوضوح احساس میکردم توانایی این را دارم که انتخابی غیر از این هم بکنم؛ نه کسی با زور اسلحه من را به آنجا برده بود و نه معتاد به قهوه هستم. فقط هوس قهوه کرده بودم. اما دست نگه دارید: همان میل من به قهوه و تمام حرکاتی که برای خرید آن انجام دادهام معلول رویدادهایی در مغز مناند، و سؤال اینجاست که خود این رویدادهای مغزی معلول چه چیزیاند؟ احتمالاً باید بگوییم معلول رویدادهای پیشینِ مغزم که در تعامل با محیط شکل گرفتهاند. اما درست به همین دلیل، خودِ مغز من هم چیزی نخواهد بود جز برآیند ژنها و تربیت من، که هر دویشان نتیجۀ ملاقات تصادفی والدینم هستند -و اگر سر این زنجیرۀ علتومعلولی را بگیریم و پیش برویم درنهایت به مَهبانگ خواهیم رسید.
اگر اعمال ما به این معنا …