
آتلانتیک — کارلیتا گی با پنج خواهر و برادر خود بزرگ شد، سومین فرزند بود و دومین دختر از سه دختر خانواده؛ او وجوه تمایز خانوادههای پرجمعیت و قرارگرفتن درمعرض شخصیتهای گوناگون در این خانوادهها را بسیار دوست داشت. اگرچه پس از ترک زادگاهش کمتر اعضای خانوادهاش را میدید، مراجعه به درمانگر در سن سیوسهسالگی وقتی گی دستیار اجرایی شرکتی در نیویورک بود به او کمک کرد تا بفهمد «هنوز هم چقدر خواهر و برادرهایش میتوانند پناهگاه امنی برای او باشند»، دلیلش زمینۀ رشد و پیشینۀ مشترک آنها بود. مشخصاً، آنها از جمله معدود افرادی بودند که میتوانستند بفهمند بزرگشدن یک دورگه در منطقۀ «عمدتاً سفیدپوست» مینهسوتا چه حسی دارد. او میگفت وقتی تلاش میکرده چگونگی شکلگیری هویت نژادی خود را بفهمد «دیدگاهم این بود که ̓شاید تنها هستم̒» اما با گذشت زمان متوجه شد که خواهر و برادرهایش میتوانستند هم آن تجربۀ کلی و و هم نقش و تأثیرش بر خانواده را درک کنند. گی میگفت «اگر کسی باشد که بتواند تجربۀ من را عمیقاً درک کند قطعاً خواهر و برادرهایم هستند».
همه مثل گی پنج خواهر و برادر ندارند، اما ۸۲درصد کودکان آمریکایی حداقل یک خواهر یا برادر دارند. دو مرحلۀ متمایز در روابط معمول خواهر و برادری وجود دارد. در مرحلۀ اول، ارتباط فرزندان درون نظام خانواده نهادینه میشود که بهوسیلۀ والدین شکل میگیرد. در مرحلۀ بعدی فرزندان بهتدریج مستقل میشوند، سرانجام خانه را ترک میکنند و زندگی خود را میسازند. در این سالهای بعدی است که پیوند میان خواهر و برادرها ترکیب جالبی پیدا میکند، به این صورت که هم غیراختیاری است (کسی خواهر و برادرهای خود را انتخاب نمیکند) و هم اختیاری (دورشدن از خواهروبرادرها معمولاً …