
تایم — شبِ قبل از انتشار اولین کتابم، تا خود صبح بیدار بودم و به عوامل مختلفی فکر میکردم که ممکن بود زندگیام را نابود کنند. اگر بهخاطر یک اشتباه در کتابم مرا دادگاهی میکردند چه؟ اگر در فضای مجازی آزارم میدادند چه؟ اگر چنان نقدهای بدی به کتابم وارد میشد که تا آخر عمر قید روزنامهنگاری را میزدم چه؟
ظرف ۱۸ ماه گذشته تمام فکر و ذکرم این پروژه بود. بیشتر اوقات با بیخوابی دستوپنجه نرم میکردم و نشخوار ذهنیام این شده بود که نکند کتابم کموکاستی داشته باشد. در نتیجۀ این فکر و خیالات، برای اولینبار پایم به مشاورههای رواندرمانگری باز شد. در نقطۀ اوج دوران کاریام بودم و موفق شده بودم به چنان رؤیای بزرگی دست پیدا کنم که هرگز تصور نمیکردم روزی محقق شود، اما سلامت روانیام در بدترین حالت ممکن بود.
اینکه از کووید-۱۹ جان سالم به در برده بودم و اکنون داشتم راجع به سالهای اول همهگیری این بیماری مطلب مینوشتم ابداً کمکی نمیکرد، اما فشار روانی کتاب مثل بختک به جانم افتاده بود. تا اواسط سال ۲۰۲۱ که کتاب منتشر شد، از لحاظ جسمی و روحی شدیداً فرسوده شده بودم. در آن ایام بهشدت تمایل داشتم کمتر فعالیت کنم، کار و خلاقیت و پیشرفت شخصی را کنار بگذارم و صرفاً «باشم».
از قرار معلوم، افراد زیادی مثل من بودند و هنوز هم هستند. در آن ایام که کتابم منتشر شد، افراد زیادی ترک کار کرده بودند، طوری که رسانهها از آن به «استعفای بزرگ» یاد میکردند. بعد از آن هم مردم به «کنارهگیری خاموش» روی آوردند به این صورت که کارکنان، بدون اینکه رسماً استعفا دهند، تعمداً و علناً کمترین کار ممکن را انجام میدادند. حالا دیگر بیشتر مردم خواهان «شغلهای راحت» با کمترین استرس و بیشترین درآمد هستند. البته چنین تمایلی …