
هر وقت زمان انتخابات میرسد، آدمهای تحصیلکرده با خودشان میگویند «چرا بیسوادها هم باید بهاندازۀ من حق رأی داشته باشند؟ آنها که از سیاست سر درنمیآورند». این سؤال همانقدر که درست به نظر میرسد، اشتباه هم هست: هرطور حساب کنیم، متخصصها دربارۀ اوضاع و احوال مملکتداری دانش بیشتری دارند تا مردم کوچه و بازار. اما چه کسی تعیین میکند فرد متخصص کیست و تخصصش باید در چه زمینهای باشد؟ کتاب جدید دیوید رانسیمن بهدنبال حل همین تناقضهاست.
گاردین — دموکراسیْ ملالآور، کینهتوز، خودفریب، پارانوئیک، ناپخته و اغلب بیثمر است. بیشتر با اتکا به افتخارات گذشته زنده است. این وضعیت اسفناک بازتاب چیزی است که ما به آن تبدیل شدهایم. اما دموکراسی کنونی هویت ما نیست. تنها نظامی برای حکومتکردن است که ما آن را ساختهایم و میتوانیم تغییرش دهیم. پس چرا چیزی بهتر را جایگزین آن نکنیم؟
این استدلال در سالهای اخیر جلوۀ بیشتری یافته است، چون سیاست دموکراتیک پیشبینیناپذیرتر شده و نتایج آن برای خیلیها عمیقاً هشداردهنده است. ابتدا برکسیت، سپس دونالد ترامپ، به علاوۀ خیزش پوپولیسم و گسترش تفرقه، موجب آغاز جستوجویی محتاطانه برای جایگزینهای احتمالی شدهاند. اما نظامهای رقیبی که پیرامون ما به چشم میخورند جذابیت اندکی دارند. صورتهای ناخوشایند اقتدارگرایی قرن بیستویکمی، در بهترین حالت، تنها جایگزینی محدود و عملگرایانه برای دموکراسی فراهم میکنند. رهبران مستبد جهان هنوز خواستههای افکار عمومی را ارضا میکنند و در رژیمهای اقتدارگرای رقابتی مثل مجارستان و ترکیه به برگزاری انتخابات تشریفاتی ادامه میدهند. از ترامپ گرفته تا رجب طیب اردوغان، چندان نمیتوان انتظار جهش به آیندهای درخشانتر را داشت.
جایگزین …