
هر کسی که در این سالها درگیر رابطهای عاطفی شده باشد، قطعاً با چالش شبانهروزی پیامکها دستوپنجه نرم کرده است. برایش پیامکی میفرستید، آن را میبیند، ولی جواب نمیدهد. هی گوشیتان را چک میکنید، صدبار پیامکتان را از نو میخوانید. ناراحت شده؟ حوصله نداره؟ دیگه از من خوشش نمیاد؟ کار احمقانهای کردم؟ میمیرید و زنده میشوید تا بالاخره گوشیتان میلرزد و پیامکش میرسد. حالا نوبت شماست که انتقام بگیرید.
نوتیلوس — چند سال پیش پای زنی به زندگی من باز شد که شبی در لسآنجلس با یکدیگر آشنا شده بودیم، اسمش را تانیا میگذارم. هر دو به یک جشن تولد رفته بودیم و، وقتی کمکم بساط مهمانی جمع میشد، پیشنهاد داد مرا به خانه برساند. تمام شب را به گپزدن گذرانده بودیم، بنابراین از او دعوت کردم برای صرف نوشیدنی داخل بیاید. در آن زمان خانهای زیبا در تپههای هالیوود اجاره کرده بودم، خانهای شبیه خانۀ رابرت دنیرو در فیلم «مخمصه»، اما حالوهوایش کمتر به خانۀ یک سارق حرفهای واقعی با خودروهای زرهی شبیه بود. دو تا نوشیدنی ترکیبی درست کردم و با گپ و خنده نوشیدیم. بههرحال، رفتارش را معنادار میدیدم و لحظات خوشی داشتیم. یادم میآید که وقتی خانهام را ترک میکرد در حال سرخوشی حرف بسیار احمقانهای زدم، چیزی شبیه «تانیا تو زن خیلی جذابی هستی...» او هم گفت: «عزیزجان، تو هم مرد خیلی جذابی هستی». این دیدار امیدوارکننده به نظر میرسید، چون هرکسی که در آن اتاق بود تأیید کرده بود که: ما هر دو جذابیم. میخواستم دوباره تانیا را ببینم، ولی با معمای سادهای روبهرو شدم که مشکل همۀ ماست: دفعۀ بعدی کی و چطور با او ارتباط برقرار کنم؟ زنگ بزنم؟ پیامک بزنم؟ در فیسبوک پیام بفرستم؟ با دود علامت بدهم؟ بقیه چطور این کار را …