
تا چند دهۀ پیش، ازدواج عملی ضروری برای بقا بود. مخصوصاً برای زنان، تأمین اولیهترین نیازها، مثل سرپناه و غذا، خارج از چارچوبهای ازدواج فوقالعاده دشوار بود. ولی این روزها ازدواج غیرضروریتر از همیشه است، بااینحال، نمیتوان گفت که غیرضروریبودن، آسانترش هم کرده است. ازدواجِ موفق هنوز هم کمیاب است، اما اگر موفق شوید، باید واقعاً به خودتان تبریک بگویید. چراکه احتمالاً دارید یکی از بهترین ازدواجهای تاریخ بشر را تجربه میکنید.
ووکس — «تو مرا کامل میکنی».
همه این دیالوگ فیلم «جری مگوایر» [۱] را میشناسند که در آن تام کروز، مدیر برنامۀ ورزشیِ مغرور اما دوستداشتنی، رنه زلوگر [۲] ، دستیار عجیبوغریبش، را شیفتۀ خود میکند. بدون شک این دیالوگ جملهای قصار است، اما همیشه به نظر من نامعقول رسیده است.
آیا عشق واقعاً به معنای کاملکردن خود است؟ آیا ازدواج به معنای بهکمالرساندن خود است؟
الی فینکل، استاد روانشناسی در دانشگاه نورثوسترن، بهتازگی کتابی منتشر کرده است که به این پرسشها میپردازد. این کتاب، که ازدواجِ همه یا هیچ: بهترین ازدواجها چگونه عمل میکنند [۳] نام دارد، بررسی میکند که چرا ازدواجهای خوب خوباند و ازدواجهای بد بد.
من با فینکل دراینباره گفتوگو کردم که آمریکاییها چه برداشتهای اشتباهی از ازدواج دارند و، مهمتر از آن، برای بهترکردن اوضاع چه کاری میتوان کرد. او میگوید که بخش عمدهای از این مسئله به انتظارات مربوط است.
او به من گفت: «ما مختاریم از ازدواجمان توقع زیاد یا کمی داشته باشیم، اما بهتر است مطمئن شویم انتظارات ما با چیزی که ازدواج درواقع میتواند ارائه کند هماهنگ است».
و ازدواج درواقع چه چیزی ارائه میکند؟ خب، فرق میکند. از نظر فینکل، میتوان ازدواج را …