قاتل قصر شیشه‌ای<!-- --> | طاقچه
infinite

ویژه مشترکین بی‌نهایت

قاتل قصر شیشه‌ای

قسمت اول: مجموعه داستان‌های حقوقی- جنایی: کاراگاه دِموربایا

کیهان بچه‌ها

۴ دقیقه مطالعه

bookmark

همه چیز از آن شب شروع شد، شبی که من در حال قدم زدن در حیاط پشتی خانه بودم، همان حیاطی که پر از گل های رز و درختان سرو بود و من هر شب قبل از خواب عادت داشتم که در آن باغ زیبا قدم بزنم.

سکوت سهمگینی بر آسمان شب حاکم بود؛ آرامش، سکوت و همین‌طور نورهایی که از داخل سالن‌های خانه به بیرون می‌تابید زیبایی و آرامشی دو چندان به آن باغ می‌داد و آن خانه در شب همچون مرواریدی در دل صدف می‌درخشید.

در فکر و خیال خویش فرو رفته بودم که ناگهان با صدای جیغ وحشتناکی به خودم آمدم، سعی کردم با عجله خودم رو به ویلا برسونم که یکدفعه با افتادن جسد خواهرم آن هم درست در جلوی پاهایم …

این نوشته‌ را پسندیدی؟

like
like

اطلاعات چاپ

این نوشته در شمارهٔ ۳۰۷۵ مجلهٔ کیهان بچه‌ها (زمستان ۱۴۰۰) منتشر شده است.