
میلیونها نفر از انسانها روی پوست بدنشان خالکوبی دارند: از علامتهای ریز و نوشتههای کوتاه، تا طرحهای عظیم و پرجزئیاتی که بخش بزرگی از بدن را میپوشاند. اما سؤال اینجاست: چرا انسانها تصمیم میگیرند تغییراتی بازگشتناپذیر روی پوستشان بدهند؟ آیا چنین کاری از نظر اخلاقی درست است؟ در اغلب جوامعی که پیروِ ادیان ابراهیمی بودهاند، خالکوبی عموماً کاری منفی تلقی شده است. باوجوداین، مسئله پیچیدگیهای بیشتری دارد که باید به آنها اندیشید.
واتس رانگ — اولینبار که تأمل فلسفی دربارۀ خالکوبیها وسوسهام کرد، در زمان برگزاری کنگرۀ اخلاقیات راکیماونتن بود: یک شب پس از شام در محوطۀ پارکینگ، یکی از شرکتکنندگانِ کانتیِ کنگره به من گفت که به اعتقاد او خالکوبی احتمالاً غیراخلاقی است. پرسیدم چرا و کاوشگرانه به جغدی خیره شدم که روی ساق پایم خالکوبی شده بود. او همان کسی بود که سریال علمیتخیلی «بابلیون ۵»(۱) را هم دوست داشت. پس احساسات زیباییشناختیِ نامتعارفمان نباید چندان فرق میداشت. اما داشت. من بدنم را ابزاری برای هدف «نمایش تصویر جغد» کرده بودم که تخطی از امر مطلق اخلاقی بود. آن کانتی بالاخره پذیرفت که شاید فقط خالکوبی زبان، یعنی کلمات و عبارات، «واقعاً» غلط است، شاید چون بعید است زبان را صرفاً تزیینی قلمداد کنیم. یکلنگهپا، جورابم را پایین کشیدم تا آن «آتن» را، که با حروفِ یونانی دورتادور قوزک پایم خالکوبی شده است، نشانش دهم. چیزی نگفت، اما مطمئنم آن کانتی همانجا بیخیال من شد. عمدۀ پرسشهای فلسفی دربارۀ خالکوبیها، که تاکنون برای خودم مطرح کردهام، از جنس همان پرسشهایی است که زیباییشناسان دربارۀ «هنربودن» خالکوبی و ارزش …