
لندن ریویو آو بوکس — وقتی کارل مارکس در موزۀ بریتانیا مشغول نوشتن کتاب سرمایه بود و طلبکارها و آبسههای پوستش او را به ستوه آورده بودند، شاکی بود از اینکه هیچکس تا حالا اینقدر دربارۀ پول ننوشته و همزمان اینقدر کم پول درنیاورده است، اما از این هم شاکی بود که این «کتاب اقتصادی آشغال» او را از نوشتن کتاب بزرگش دربارۀ بالزاک بازداشته است. سرمایۀ او پر است از تلمیح به هومر، سوفکلس، رابله، شکسپیر، سروانتس، گوته و انبوهی از نویسندگان دیگر. البته علاقۀ چندانی به ادموند اسپنسر، شاعر کاسهلیس ملکه الیزابت اول، نداشت، همان کسی که از دولت وحشت در ایرلند حمایت کرده بود. میخائیل باکونینِ آنارشیست، که یکی از تندترین رقیبان مارکس در میان چپها بود، تأیید میکند که کمتر کسی چون او اینقدر مطالعه داشته و اینقدر هوشمندانه مطالعه کرده است. مارکس ایتالیایی را با خواندن دانته و ماکیاولی یاد گرفت، اسپانیایی را با مطالعۀ سروانتس و کالدرون، و روسی را با خواندن پوشکین. بنابراین او یکی از اولین کسانی بود که به تعریف گوته از ادبیات جهانی جامۀ عمل پوشانید، ایدهای که بعضی از بهترین نوشتههای روزگار ما در نقد ادبی محصول آن هستند. نظریههای فریدریش شیلر دربارۀ زیباییشناسی، که دوست گوته و کلاسیکدان بود، در پسِ نگاه مارکس به کمونیسم نهفته بود، جامعهای که در آن هر کس آزاد باشد همۀ تواناییهایش را از هر نوعی که باشند ابراز کند.
مارکس در جوانی میخواست شاعر شود، نه نظریهپرداز سیاسی، و برای جِنی، همسر آیندهاش، شعرهای رمانتیک سنگین بنویسد، ولی به قول لودوویکو سیلوا، فیلسوف ونزوئلایی و نویسندۀ کتاب سبک ادبی مارکس[۱] که اولین بار در ۱۹۷۱ به اسپانیایی منتشر شده، «بهطرز دلنشینی بد» بودند. مارکس بعدها علیه …