
فارن افرز — ما در دوران نابرابری به سر میبریم؛ یا اغلب به ما چنین میگویند. در کل جهان، بهخصوص در اقتصادهای ثروتمند غرب، شکاف بین اغنیا و بقیۀ مردم سالبهسال عمیق و عمیقتر و تبدیل به ورطهای شده است که اضطراب میآفریند، نفرت برمیافروزد و سیاست را به هم میریزد. دلیل همهچیز نابرابری است، از برآمدن رئیسجمهور سابق ایالاتمتحده، دونالد ترامپ، گرفته تا رأی به برگزیت در بریتانیا و جنبش «جلیقهزردها» در فرانسه و اعتراضات اخیر بازنشستگان در چین -کشوری که یکی از بالاترین نرخهای نابرابری درآمد در جهان را دارد. چنین استدلال میشود که شاید جهانیشدنْ عدهای از نخبگان را ثروتمند کرده باشد، ولی به بسیاری از مردم آسیب زده و جاهایی را که زمانی مراکز اصلی صنعت بودند ویران کرده و مردم را در برابر سیاستهای پوپولیستی آسیبپذیر کرده است.
در صورتی که کشورها را بهصورت مجزا در نظر بگیریم در این نوع روایتها حقایق زیادی هست، ولی اگر نگاهمان را از سطح دولت-ملت بالاتر ببریم و کل جهان را ببینیم، تصویر متفاوت خواهد بود. در آن سطح، داستان نابرابری در قرن بیستویکم برعکس خواهد بود: جهان دارد از ۱۰۰ سال گذشته بیشتر به برابری نزدیک میشود.
اصطلاح «نابرابری جهانی» اشاره دارد به اختلاف درآمد بین کل مردم جهان در زمانی مشخص و با درنظرگرفتن اختلاف قیمتها در کشورهای مختلف. نابرابری جهانی معمولاً با ضریب جینی اندازهگیری میشود، از صفر -وضعیتی فرضی که در آن تمام افراد درآمد یکسان داشته باشند- تا ۱۰۰ -وضعیت فرضی دیگری که در آن تمام درآمدها متعلق به یک نفر باشد. به لطف تحقیقات تجربیِ بسیاری از محققان، اقتصاددانان میتوانند خطوط کلی تغییر در نابرابری جهانیِ برآوردیِ دو قرن گذشته را ترسیم کنند.
از زمان پیدایش …