
وُلچر — نهم نوامبر آنقدر دیر بیدار شدم که هوا تقریباً تاریک شده بود؛ سوار مترو شدم و به سانسِت پارک رفتم. قرار بود دوستی را در بازیکدۀ «نِکست لِوِل» ملاقات کنم.
ابعاد و اندازۀ نِکست لِول مثل آن رستورانهای تنگ و تاریک چینی است. راستش غذا هم سرو میکند؛ آن شب مرغ و میگوی سرخشدۀ رایگان تدارک دیده بود و کنارش شیرینیجات، نوشابه و نوشیدنیهای انرژیزا را هم با قیمتی منصفانه میفروخت. ولی خوراک اصلیاش از جنس دیگری است: بخش زیادی از فضای نکست لول را ردیف چشمنواز نمایشگرهایی اشغال کرده که به کنسولهای بازی متصلاند. بیشترِ فضای باقیمانده را هم مردان بیستوچندسالهای گرفتهاند که با هیجانِ تمام به نمایشگرها خیره شدهاند. هزینۀ ورودی بازیکده نفری ۱۰ دلار است.
لئون طراح گرافیک، نوازنده و از چهرههای مهم توییتر است. با او هنگامی آشنا شدم که به نکست لول رفته بودم تا پخش آنلاین مسابقات «مبارز خیابانی»[۱] را به شیوۀ اشتراکی تماشا کنم. مسابقات چهارشنبهشبها برگزار میشد؛ اولین بارش بود که به محل مسابقه میآمد و اولین باری هم بود که در مسابقه شرکت میکرد. خودم بازی نمیکردم، اما میخواستم ببینم بازی او چطور است، یک دلیلش آن بود که آن اواخر کنجکاویام دربارۀ بازیهای ویدئویی بیشتر شده بود؛ میخواستم بدانم جذابیتشان از چه نوعی است، منطق اصلیشان چیست و دربارۀ ماجراهای شب قبلش[۲] چه نکاتی در خود دارند. من هم مثل خیلیهای دیگر، گاه تا حد افراط، بازی ویدئویی کردهام. خیلی از ما از کودکی و با چنان اشتیاقی مشغول این بازیها شدهایم که ناگزیر وجودمان در آنها تجلی پیدا کرده است.
آنهایی که با این حوزه آشنایی ندارند این آمارها به نظرشان بسیار سرسامآور است: ۱۵۵میلیون آمریکایی بازی ویدئویی …