
مارکس گمان میکرد پیشرفت تکنولوژی و خودکارشدن فرایند تولیدْ کارهای طاقتفرسا را از دوش انسانها برخواهد داشت و آزادی آنها را بیشتر خواهد کرد. این تصور برای سالهای طولانی بین متفکران انتقادی رواج داشت، اما این خوشبینی یک بخش از ماجرا را تصور نکرده بود: انحصار ساخت و مالکیت این ابزارهای تکنولوژیک در دست تعدادی محدود، و ظهور نوع جدید و بسیار فراگیری از محرومیت و بردگی برای بقیه.
بوستون ریویو — دونالد ترامپ موفق شد با طرح دو شعارِ بهظاهر ناسازگار پیروز انتخابات شود. شعار نخست دربارۀ نیاز به نجات و تقویت کارگران از طریق محدودکردن پیشرفتهای تکنولوژیک و جهانیشدن بود. اگر به سخنان او دربارۀ اشتغال توجه کنید، صدای غژغژ و تقتق و وزوزِ وسایل صنعتی را خواهید شنید که کاری صنعتی انجام میدهند و دستان پرتوان کارگران ایالاتمتحده آنها را کنترل میکنند. بهعلاوه، رئیسجمهور سیاست خود را بر احیای شغلهایی مرده یا درحالمرگ در صنایعی استوار کرده است که چارلز دیکنز از آنها حرف میزد: معادن و کارگاهها و کارخانهها و هرجای دیگری که در آن مردمِ «عادی» کار «واقعی» انجام میدهند؛ کاری که ترامپ هرگز انجام نداده است.
اما این عهد -این نوید اشتغال که در طرحهای آبرنگِ پرسوزوگذارِ نرمن راکول [۱] بیان میشود- در لفاف داستانی دیگر مطرح میگردد: داستانی دربارۀ آزادی. به گفتۀ رئیسجمهور، آمریکاییها و جماعت شاغل ایالاتمتحده -موتورِ ماشین ملی- تحت فشار هستند. مالیاتها، مقررات و عضویت در اتحادیه -و البته تعهدات بینالمللی نظیر «توافقنامۀ آبوهوایی پاریس» و عضویت پولی در سازمان ملل متحد- به آنها ستم میکند.
در نگاه نخست، این داستانها ناسازگار به نظر میرسند. در این داستان دوم، همزیستی و همبستگی در …