
«زرافه بزرگتر است یا فیل؟»، «چرا قیافهام زشتتر شده؟»، «تابهحال کسی عاشقت شده؟» این جملاتِ نسبتاً مسخره هیچ وجه اشتراکی ندارند، جز اینکه همهشان نوعی پرسشاند. یک سری امور در زندگی ما مثل خورشید روشناند، اما وقتی از چیستیشان سؤال میکنیم در ابهامی رازآلود فرومیروند. «پرسش» هم از این دست چیزهاست. واقعاً پرسش چیست و ما در حین پرسیدن چه کار میکنیم؟ لنی واتسون روی بیش از پنجهزار نفر تحقیق کرده و به پاسخی رسیده که با پاسخ فیلسوفان و زبانشناسان تفاوت دارد.
فیلاسفرز مگزین — آخرین سؤالی که پرسیدید چه بوده است. چند لحظه سعی کنید به خاطر بیاورید. شاید در مکالمه با یک دوست یا همکار بوده است. شاید از غریبهای در یک کافه یا مغازه. شاید جستوجویی در گوگل کردهاید یا با خودتان گفتهاید مقالۀ بعدیای که باید در ترجمان [۱] بخوانم چیست. آیا میتوانید دقیقاً به خاطر بیاورید که چه پرسیدهاید، از چه کسی، یا چطور آن را پرسیدهاید. بهیادآوردن آخرین سؤالی که پرسیدهاید شاید سختتر از آنی باشد که به نظر میرسد. همه پرسش میکنند، ولی ما همیشه توجه نمیکنیم که چه زمانی، کجا، از چه کسی، یا چه چیزی را میپرسیم. عجیب هم نیست. پرسشها جزئی همیشهحاضر در زندگی روزمرهاند. بسیار پیشتر از آنکه بتوانیم به خاطر بیاوریم پرسیدن آنها را شروع کردهایم و در سراسر زندگیمان نیز به این کار ادامه میدهیم، اغلب نیز بدون آنکه آگاهانه دربارۀ این کار تأمل کنیم.
ولی اینکه نمیتوانید بهراحتی آخرین پرسشی که کردهاید را به یاد بیاورید تنها به دلیل حضور دائمی پرسشها نیست. برای این کار باید همچنین مشخص کنید که معنای پرسش واقعاً چیست. آیا تایپکردن چیزی در گوگل واقعاً پرسش به حساب میآید. اینکه با خودتان فکر کنید …