
اکثراً فکر میکنیم اگر بچههایمان بخواهند دانشمند شوند، باید ابتدا مدرسه و دانشگاه را تمام کنند و سپس، در آزمایشگاههای پیچیده با روشهایی سخت و بغرنج، نظریۀ علمی تولید کنند. اما واقعیت این است که ما بعد از سپریکردن سالهای طولانی تازه میرسیم به جایی که همان اول بودهایم: دوران کودکی. روانشناسان میگویند الگویی که کودکان در بازی و کنجکاویهایشان به کار میگیرند همان روشی است که دانشمندان بزرگ با آن به اکتشافات علمی میرسند.
ایان — در روانشناسی نظریهای هست که به آن نظریۀ نظریه میگویند. این نظریه دربارۀ نظریههاست. اگرچه شاید بدیهی به نظر برسد، نظریۀ نظریه به نتایجی خلاف شهود منجر میشود. ربع قرن قبل، روانشناسان شروع کردند به تشریح پیوندهای مهمی که بین توسعۀ نظریههای علمی و چگونگی کارکرد تفکر روزمره، ازجمله تفکر کودکان، وجود دارد. طبق دیدگاه نظریهپردازان نظریه، کودک با برساختن نظریهای دربارۀ جهان و آزمودن آن بر مبنای تجربه یاد میگیرد. از این لحاظ، کودکان دانشمندانی کوچکاند، آنها بر مبنای مشاهدات فرضیهسازی میکنند، فرضیههای خود را از طریق تجربه میآزمایند، و سپس دیدگاههای خود را در پرتو شواهدی که به دست میآورند اصلاح میکنند.
از دیدگاه آلیسون گوپنیک، نظریهپرداز نظریه در دانشگاه کالیفرنیای برکلی، این تمثیل دوطرفه است. او در مقالۀ «دانشمند بهمثابۀ کودک» [۱] (۱۹۹۶) مینویسد صرفاً چنین نیست که «کودکان دانشمندانی کوچکاند بلکه دانشمندان نیز کودکانی بزرگاند». بسته به اینکه به کجا نگاه میکنید، شما میتوانید روش علمی را در کودک مشاهده کنید، یا کودک درون را در دانشمند بیابید. در هر دو صورت، بر مبنای نظریۀ نظریه بهراحتی میتوانید روابط بین یادگیری ابتدایی و …