
ریچارد داوکینز، استیون پینکر، سم هریس، دنیل دنت و چند نفر دیگر از همفکرانشان که معمولا آنها را «خداناباوران نو» میخوانند این روزها جار و جنجال زیادی دارند. خداناباوران نو معتقدند ریشۀ همۀ خشونتها و تعصبات بشریْ افکار دینی است و مبارزه با دین نهتنها تلاشی علمی بلکه رسالتی اخلاقی است. اما جان گرِی، فیلسوف بریتانیایی، در کتاب جدیدش نشان میدهد چطور این خداناباورانِ مد روز خود به بنیادگرایانی دینی تبدیل شدهاند.
آیریش تایمز — جان گرِی [۱] خود را خداناباوری معرفی میکند که به عقیدهاش هواداران سرشناس خداناباوریْ لاادریگری را به امری متعصبانه، بیروح و ملالآور تبدیل کردهاند. او در فصل نخست کتاب جدیدش هفت گونه خداناباوری نتیجه میگیرد که «خداناباوریِ نظاممند سدۀ اخیر عمدتاً پدیدهای رسانهای است و در بهترین حالت باید آن را نوعی وسیلۀ سرگرمی ارزیابی کرد».
وقتی این تعبیر مذمتآمیز را به یادش میآورم، میخندد و میگوید: «این کتاب را تا حدودی به این دلیل نوشتم که پاسخ نیشداری به آن نوع خداناباوری بدهم. در [خداناباوریِ نو] چیز چندان نوی در کار نیست و آنچه در آن هست یک نسخۀ بازیافتی کسلکننده از صورتهای قبلی خداناباوری است که در قرن نوزدهم بهشکل جالبتری طرح شده بود. در آنچه ‘خداناباوری نو’ خوانده میشود، پیش پای افراد دو گزینه میگذارند: خداناباوری و دین، گویی فقط یک گونه خداناباوری و فقط یک گونه دین وجود داشته است؛ این حرف از لحاظ تاريخی نشانۀ بیسوادی است».
«آنها حتی نمیدانند که ایدههای قرن نوزدهم و اوایل قرن بیستم را تکرار میکنند... آنها چیزی دربارۀ تاریخ خداناباوری یا دین نمیدانند. دربارۀ دین هم بسیار کوتهبین هستند. دین را نه حتی یکتاپرستی یا مسیحیت، [بلکه] …