
هاروارد بیزینس ریویو — در طول کمپین مهیج ایلان ماسک برای تصاحب توییتر که گاهی جدلی و گهگاهی سرسامآور میشد، پرسشهای مشابه بسیاری را هم از طرفداران و هم از منتقدانش شنیدیم. در وهلۀ اول، چرا او میخواست این شرکت را بخرد، و قصد داشت با آن چه کند؟ آیا پول زیادی به جیب خواهد زد یا همۀ سرمایهاش را به باد خواهد داد؟ بسیاری از سؤالات در این پرسش خلاصه میشدند: «او به چه فکر میکند؟!»، یا به تعبیر دیگر، آیا ماسک حسابنشده رفتار میکند یا برنامهای دارد؟ و اگر چنین است، برنامهاش چیست؟
همۀ ما میتوانیم چیزهای زیادی -چه خوب، چه بد- از کسبوکارهای دیگرِ ماسک بیاموزیم: تسلا، اسپیسایکس، هایپرلوپ، اوپناِیآی، شرکت بورینگ و نیورالینک. ما بر اساس سالها تحقیق و آموزش در زمینۀ برنامۀ نوآوری، فناوری و رشد، معتقدیم این جنون روشمند است. برنامۀ ماسک را میتوان حول سه حوزه با درونمایههایی مشترک تعریف کرد: بر اساس چشمانداز او مشکلات چگونه حل میشوند، او چگونه برای حل این مشکلات سازمانی را طراحی میکند، و چرا قادر است بهطور بسیار مؤثری منابع را برای آن راهحلها بسیج کند؟
مدیران با فهم برنامۀ کسبوکارهای مختلف ماسک -و خطرات مهم آن برنامه- میتوانند آن تعالیم را در راهاندازی و رشد کسبوکارهای خلاقانهشان به کار ببندند. سرمایهگذاران نیز میتوانند برای سرمایهگذاری در بازارهای نوپا، مانند وب۳ و متاورس،از این ایدهها برای اخذ تصمیمات دقیقتر استفاده کنند. درنهایت این چارچوب زاویهدیدی به ما میدهد تا تلاش او را برای تصاحب توییتر در سیاق برنامۀ کلیاش ببینیم.
چشمانداز
برنامههای کارآمد غالباً یک خصیصۀ مشترک دارند: شالودۀ آنها چشماندازی مشخص و روشن از آینده است که به کسبوکار امروز معنا …