
خیلیها فکر میکنند آخرالزمان فرا رسیده و تا پایانِ دنیا چیزی نمانده است: فساد فراگیر شده و کشورها رو به فروپاشیاند. صرفاً تصورکردن چنین وضعیتی کافی است تا فکر آدمها مختل شود و چارۀ بیرونآمدن از مشکل را نبینند. ترس بر آنها غلبه میکند و دنبال کسی میافتند که با تصمیمهای ناگهانی همه چیز را درست کند، کسی دقیقاً مانند ترامپ. مارتا نوسبام، استاد دانشگاه شیکاگو، در کتاب جدیدش رابطۀ عجیب ترس و قدرت را بررسی کرده است.
جِیاستور دیلی — در نوامبر ۲۰۱۶، فیلسوف آمریکایی مارتا نوسبام در توکیو به سر میبُرد و خود را برای ارائۀ یک سخنرانی آماده میکرد که از نتایج انتخابات ریاستجمهوری ایالات متحده باخبر شد. او، که مدتها دربارۀ فلسفۀ احساسات تحقیق کرده بود، در حالی که نگرانِ تبعاتِ پیروزی ترامپ بود، فهمید که خودش نیز «بخشی از مشکل» است.
نوسبام عکسالعمل خود را به این پیروزی مورد بررسی قرار داد و همین به آخرین کارِ او منجر شد: سلطنت ترس، کاری که بخشی از آن بهنوعی مانیفست است و بخشی از آن گفتوگویی سقراطی است دربارۀ نقش بزرگی که ترس در دورۀ سیاسی ما بازی میکند و اینکه چرا این ترس خطری جدی در مسیر دموکراسی است. او مجموعهای از احساسات را در کارش بررسی کرده است و، همانطور که به من گفت، این کتاب از این ایده دفاع میکند که «عصبانیت، انزجار و حسادت... تحت تأثیر ترس قرار میگیرند و مخربتر میشوند». نوسبام معتقد است ترسْ احساسی اولیه است، سائقهای ناگهانی که هم نوزادان آن را حس میکنند و هم احساسی است که وقتی بزرگتر میشویم در زمینۀ اجتماعی شکل میگیرد. ترس امری اجتماعی، خودپسندانه و اغلب نادرست است. نوسبام میگوید، هنگامیکه از دیگران میترسیم، اغلب اطلاعات و حقایق را در نظر نمیگیریم …