
آتلانتیک — اخیراً مشغول تماشای سریال «فریژر» بودم که دو پیام بازرگانی، پشتسرهم، پخش شد. اولی مربوط به شرکت هواپیمایی یونایتد بود و میخواست «داستان یک شرکت هواپیمایی» را تعریف کند، داستانی علمیتخیلی، عاشقانه و ماجراجویانه با حضور ۸۰ هزار «قهرمان» یا همان کارمندان شرکت هوایی یونایتد. تبلیغ دوم مربوط به شبکۀ ایاسپیان بود که میگفت فوتبال آمریکایی همه چیز را «برای شکلدادن یک داستان عالی در اختیار دارد»: درام، اکشن، «دریچهای است که شما را به درون خود میکشد، مهلکهای است که نمیگذارد از آن بگریزید، هوش از سرتان میپراند و پایانی نفسگیر دارد».
در فرهنگ آمریکایی، گرایشی هست که پیتر بروکس، نظریهپرداز ادبی، آن را «داستانسازی»[۱] مینامد. او در کتاب جدیدش با عنوان فریب داستان: استفاده و سوءاستفاده از روایت میگوید، از آغاز قرن جدید، برای دریافت جهان پیرامونمان بیشازحد به قاعدههای داستانسرایی تکیه کردهایم. این امر منجر به «غلبۀ روایت بر واقعیت» شده که تقریباً تأثیر خود را بر هر شکلی از ارتباطات گذاشته است، از شیوۀ تعامل پزشکان با بیماران و نحوۀ نگارش گزارشهای مالی بگیرید تا نحوۀ برندسازی شرکتها برای معرفی خود به مصرفکنندگان. این در حالی است که شیوههای دیگرِ بیان، تفسیر و فهم، مثل تجزیهوتحلیل و استدلال، به حاشیه رانده شدهاند.
این خطر زمانی جدی میشود که افراد ندانند این داستانها غالباً با انتخابها و حذفهای عامدانه ساخته میشوند. بروکس میگوید مثلاً شرکت انرژی اِنرون سر مردم کلاه گذاشت «چون فقط …