
هجهاگ ریویو — اسکار وایلد، که خودش آدم خیلی زیرکی بود، در نمایشنامۀ اهمیت ارنستبودن[۱] نوشته است «من از زیرکی به ستوه آمدهام، این روزها همه زیرکاند ... و این مسئله در ابعاد فراگیری مایۀ دردسر شده است». لودویگ ویتگنشتاینِ فیلسوف هم از این فکر که «صرفاً زیرک» است در عذاب بود و به خودش و دیگران خرده میگرفت که چرا زیرکی را بالاتر از خِرد و حکمت حقیقی مینشانند. سورن کیرکگور نیز، در قیاس با زیستِ صرفاً زیباییشناختی، به زیستِ دینیِ خالصانه ارزش و اعتبار بیشتری میداد و اینطور نوشته است که «قانونِ زیستِ دینمدارانه چیزی نیست جز عملکردن برخلاف زیرکی».
آیا در زیرکبودن واقعاً مشکلی هست که ما از آن بیخبریم؟ زیرکی، حتی اگر بعضی وقتها روی اعصابمان برود، همچنان تداعیگرِ مفاهیم بسیار مثبتی است: نهتنها آن را مایۀ سرگرمی میدانیم، بلکه تصورمان این است که موجب بینش و آگاهی هم میشود. بااینحال، خیلی از دیگران نیز همین گلایۀ وایلد را دارند؛ آن نوعی از زیرکی که امروزه در زیستِ عمومی ما رو به افزایش است حالا مایۀ دردسر و اسباب زحمت شده. رسانههای همگانی پُرند از کنایههای طنزآلود و رندیهایی که با هدف تظاهر به اطلاع و آگاهی منتشر میشوند. و در این میان زیرکی به چیزی شبیه به ارز مجازی تبدیل شده که جماعتی از کامنتگذاران و تولیدکنندگان محتوا، در سودای بهجیبزدن آن، تحلیلهای یأسآلود و شوخیهای خودپسندانه مینویسند و بر سر لایکها و دنبالکنندگان رقابت میکنند. از این انحطاط آشکار چه چیزی باید بفهمیم؟
بیایید کارمان را با تعریفی موشکافانهتر از زیرکی آغاز کنیم. ما معمولاً این واژه را به دو معنا به کار میبریم که البته بیربط به هم نیستند. در معنای اول، فرد زیرک از نظرمان کسی است که …