
هجهاگ ریویو — انجیل یوحنا برای ما روایت میکند که وقتی نبی و واعظی دورهگرد به نام عیسی اهل ناصره را برای بازجویی نزد حاکم رومی، پونتیوس پیلاتوس، بردند چه اتفاقی افتاد. پیلاتوس میخواهد دربارۀ این مرد عجیبوغریب بیشتر بداند، مردی که بهنحوی بسیار مرموز میگفت «بهر این زاده شدم، و به جهان آمدم، تا بر حقیقت گواهی دهم. هر آن کس که از حقیقت باشد بر آوای من گوش فرامیدهد».[۱] پیلاتوس در پاسخ گفت «حقیقت چیست؟» و بعد روی خود را برگرداند تا با کسی دیگر صحبت کند.
فرانسیس بیکن، نویسنده و سیاستمدار انگلیسی، در مقالهای با عنوان «دربارۀ حقیقت» که در سال ۱۶۲۵ نوشت -یعنی چند سال قبل از اینکه از مقامش بهعنوان رئیس مجلس اعیان انگلستان عزل شود- دربارۀ این قطعه چنین اظهار نظر کرد: «پیلاتوسِ مسخرهباز گفت حقیقت دیگر چیست؟ و منتظر پاسخ نماند». نکتۀ مهم این است که پیلاتوس بعد از اینکه سؤالش را پرسید روی خود را از عیسی برگرداند، چون از پاسخ عیسی میترسید. و پیلاتوس تنها کسی نیست که چنین احساسی دارد.
برای پیلاتوسِ «مسخرهباز» حقیقت فقط بازی و مضحکه است. بیکن میگوید اشخاصی مثل پیلاتوس «هر باور راسخی را نوعی بردگی میدانند». اندیشههای بیکن دربارۀ این موضوعات برای ما سودمند است، چون چنین مسخرهکنندگانی فراواناند -و فراوان بودهاند- و دلایل فراوانی هم برای مسخرهبازی هست. وقتی شرکت دامینیون وتینگ سیستم در ابتدا علیه سیدنی پاول، مشاور حقوقی دونالد ترامپ، به جرم تهمت اقامۀ دعوی کرد، وکلای پاول گفتند «هیچ انسان عاقلی گمان نمیکند که چنین اظهاراتی واقعاً حقیقت داشته باشند». سیدنیِ مسخرهباز میگفت حقیقت دیگر چیست؟
در …