چندوقتی است به سرم زده بروم سراغ داستان مینیمال و ببینم ذوق نوشتن آن را دارم یا نه؟ دوستم به کلاس داستان مینیمال رفته و دارد بختش را در نوشتن داستانک امتحان میکند. من هنوز در پی خواندن و آشنایی بیشتر با مینیمال هستم. باید ابتدا پیمانه مغزم پر بشود از داستانک و لبریز کلمات، تا ذوق نوشتن پیدا کنم. امروز خیال دارم بیفتم دنبال این کلمات گزیدهای که در کتابهای داستانکوتاه کوتاه جا خوش کردهاند.
به خیابان انقلاب میروم. پشت ویترین کتابفروشی اولین کتاب را میبینم. «خاطرات تاریکی، مبهمهای کوتاه تاریک تلخ» اثر «مارسل بئالو» و ترجمه «مسعود قارداش پور». با تورقی دستم میآید داستانکها مراحل زندگی را بازگو میکنند. سرگردانیها و خوابوخیالهای کودکی، عشقها و شورهای نوجوانی و جوانی، عشقهایی که کشف میکنیمشان، عشقهایی که ما را کشف میکنند و بیشتر اوقات هم ما را توی خماری میگذارند. دغدغههای سن پختگی همچون حفظ آبرو و ظاهر، ظاهری که خیلی زود پرده از آنها برداشته میشود و در نهایت، دوران پیری که مانند اتاق انتظاری برای مرگ است.
گشتی میزنم و کتاب دیگری به چشمم میخورد «ماهیتشناسی مینیمالیستی و داستانهای مینیمالیستی». باید این کتاب را بخوانم تا وقتی دوستم را میبینم برایش اظهار فضل کنم. «مهدی خادمی کولایی» و «رحمت رحیمی ابوخیلی» در فصل اول به تعاریف و مبانی اینگونه داستانی پرداخته؛ فصل دوم قرار است مخاطب را با شناخت اجزاء و عناصر داستان مینیمال آشنا کند و فصل سوم نویسندگان مینیمال جهان معرفی میکند.

مسئله مینیمال پیچیدهتر از آن …