
ایان — روزگار سختی است. مردم بیشتر کار میکنند و کمتر پول درمیآورند. مدام آماج تیترهای هولناک و پیشبینیهای شوماند. رابطۀ جنسیشان کم شده و تا سن بالا با والدینشان زندگی میکنند. پس، خود را زیرِ پتوهای ضخیم پنهان میکنند و به دلخوشیهای کودکانهای مثل کتابهای رنگآمیزی (یا قصههای پریانیِ پارکهای موضوعی[۱] و بازیهای ویدئویی) پناه میبرند. اگر شاخصۀ مهم زندگی در دهۀ ۱۹۳۰ «بحران بزرگ»، و در دهۀ ۲۰۱۰ «رکود بزرگ» بود، شاید بتوان گفت که شاخصۀ دهۀ کنونی نیز «واپسرویِ بزرگ»[۲] است. جلوههای این بازگشت به کودکی در چیزهایی که مصرف میکنیم، در اوقاتی که میگذرانیم و حتی در شیوۀ ادارۀ جوامعمان نمود مییابد.
آیا با بحران مواجهیم؟ یا این هم یکی از همان گلهگزاریهای همیشگی نسلهای قدیم و جدید از همدیگر است، مثل انتقاد تندوتیزِ جون دیدیون از نقطهضعفهای نسل کمسنوسالِ انفجار جمعیت[۳]در دهۀ ۱۹۶۰؟ دیدیون دربارۀ «نسل خاموشِ» خودش اینطور میگوید: «ما آخرین نسلی بودیم که بزرگترها را درک میکردیم». زمانی، نسل انفجار جمعیت به نسل ایکس[۴] حمله بُرد و آنها را تنبل و از زیرِ کار در رو توصیف کرد. بعدها، بزرگسالان نسلهای قبلی هم نسل هزاره[۵] را به باد انتقاد گرفتند که «بچه بار آمدهاند» و پرمدعا و زودرنج هستند. حالا همانطور که انتظار میرفت نسل زِد هم هدف چنین حملاتی قرار گرفته. اما این بار، در این برهۀ تاریخ، به نظر میرسد اوضاع متفاوت است. «واپسروی بزرگ» همۀ نسلها و همۀ ملتها را تحتتأثیر قرار داده است.
منتقدان مدعیاند که «بریتانیا موطن کودکبزرگسالان است» (وبسایت فیمِیل فِرست، ۲۰۱۲) و ایالاتمتحده دچار سندرم «پیتر پن»[۶] شده است (بالتیمور سان، ۲۰۰۴). آنها حتی پا را فراتر …