
توانایی کنترل موالید فهم ما از رابطۀ جنسی، خانواده و جمعیت را بهشکل بیسابقهای تغییر داد. اگر روزگاری تنها نیروهای فراتر از اختیار ما تعیین میکردند که بچهای داشته باشیم یا نه، امروزه متخصصان وعده میدهند که در آیندهای نهچندان دور میتوانیم جنسیت و خصوصیات ژنتیکی بچههایمان را هم تعیین کنیم. اما همین توانایی و اختیار سؤالات جدیدی پیشِ رویمان گذاشته است: آیا بچهدارشدن کار خوبی است؟ آیا بچهها خوشحالمان میکنند؟ و اگر جواب مثبت است، آوردنِ چند بچه ضروری یا اخلاقی است؟
نیویورکر — در سال ۱۸۳۲، چارلز نولتون، پزشکی از منطقۀ اشفیلدِ ماساچوست، کتاب کوتاهی منتشر کرد با عنوانی بلند: میوههای فلسفه: همراه خصوصی جوانهای متأهل، بهقلم یک پزشک[۱]. نولتون یک «آزاداندیش» بود و، طبق استانداردهای منطقۀ برکشییرز، روحِ ماجراجوی غیرعادیای محسوب میشد. در دوران تحصیلش در مؤسسۀ پزشکی نیوهمپشایر (الان اسمش دانشکدۀ پزشکی دارتموث است)، فقیرتر از آن بود که پول کلاس تشریح را بپردازد، پس تصمیم گرفت جسدی را از قیدوبند قبرستان برهاند. بهاینترتیب به جُرم مردهدزدی دستگیر و به شش ماه زندان محکوم شد. در سال ۱۹۸۲، ایدههایش دربارۀ ندانمگرایی[۲] را در قالب رسالهای به رشتۀ تحریر درآورد و هزار نسخه از آن را با هزینۀ شخصی چاپ کرد. ازآنجاییکه کسی در ماساچوستِ غربی رسالهاش را نخرید، رونوشتها را با خودش به نیویورک برد و آنجا به جرم دستفروشیِ بدون مجوز بازداشت شد.
نولتون در کتاب میوههای فلسفه به موضوع رابطۀ جنسی یا رشد جمعیت میپردازد، دو مفهومی که در آن زمان تا حد زیادی مترادفِ هم به کار میرفتند. نولتون، همچون توماس مالتوس که در کتابش به کارهای او هم استناد کرده است، نگران خطرات زادوولد بود. او بر …