
دو اقتصادانِ بزرگ آمریکایی «تولید ناخالص داخلی» را یکی از بزرگترین ابداعات قرن بیستم نامیدهاند. این ادعا خالی از حقیقت نیست. درواقع، استفاده از همین سنجه یکی از مهمترین دلایلِ پیروزی متفقین بر هیتلر در جنگ جهانی دوم بود. اما فراموش نکنید که ایمانِ متعصبانه به این مفهومْ دلیل بسیاری از بزرگترین فجایع امروز بوده است. شاید زمان آن رسیده باشد که بهسوی فهمِ دیگری از رشد اقتصادی گام برداریم.
کرونیکل آو هایر اجوکیشن — «مشکل نه در ایدههای جدید بلکه در رهایی از ایدههای قدیمی است که برای اکثر مایی که چنین بزرگ شدهایم در چهارگوشۀ ذهنمان ریشه دواندهاند.» (جان مینارد کینز)
مهمترین بحثهای سیاسی امروز درون حبابی شکل میگیرند که با فرضی مشترک تعریف شده است: پیشرفت اقتصادی خوب است؛ نهتنها خوب بلکه ضروری است. سلامت اقتصادی، موفقیت حکومتها، اهمیت آموزش، معنای زندگی، حتی نفس ایدۀ پیشرفت: هرچه به مخیلهتان خطور کند، کارشناسان همهفنحریف، از راست تا چپ، درون این حباب دربارهاش بحث میکنند.
روزنامههای بزرگ، رادیو و تلویزیون، وبلاگها و توییتها همه با همین قافیه سخن میگویند. رشد اقتصادی بهگونهای توصیف میشود که انگار خطابهای برای مؤمنان است یا بهتعبیر مایکل گرین، از مؤسسۀ غیرانتفاعی «ضرورت پیشرفت اجتماعی»، «انگار خدا آن را روی الواح سنگی برایمان فرستاده است». مصرفکنندگانِ دلگرم بیوقفه خرج میکنند، این کار به رشد استوار منجر میشود و همۀ اینها در کنار هم اقتصادی سالم را رقم میزند.
البته رشد اقتصادها مثل درختان یا بچههای خردسال نیست. منظورمان از رشد اقتصادی چیست؟ این سؤال مهمی است که تقریباً هرگز پرسیده نمیشود. مثل مابقی کسانی که درگیر این …