
پدرها غالباً حوصلۀ بچهداری ندارند. آنچه از دوران کودکیِ فرزند به یادشان میماند عموماً چرتهای بریدهبریدۀ شبانه و کمبود وقت وپول است. آنها دربارۀ پدربودن چندان صحبت نمیکنند و آن را جدا از دیگر تجربههای زندگی خود میفهمند. حتی بیشترشان احساس نمیکنند در پدریکردن برای فرزند باید از الگویی خاص سرمشق بگیرند. اما مادرها تجربۀ متفاوتی در فرزندپروری دارند. کارل سدرستروم، پس از بررسی چندین و چند کتاب خاطرۀ پدران و مادران، به نتیجۀ جالبی رسیده: برای اینکه پدر بهتری باشید باید حرف مادران را خوب بفهمید.
گاردین — کتابی که قرار است زندگیتان را تغییر دهد چه شکلی است؟ صفحاتش چه حسی دارند؟ چه بویی دارد؟ قطعاً مثل کتابهای فرزندپروریای نیست که من بیش از دو سال پیش شروع به خواندنشان کردم. بهار ۲۰۱۸ بود و من مرخصی فرزندپروری گرفته بودم. هوا فوقالعاده بود و زندگی مشترکم در حال فروپاشی. اما این کتابها قرار بود زندگیام را تغییر دهند. فقط اینکه این تغییر به آن شکلی که فکر میکردم نبود.
اگر فکر میکنید بعد از تولد بچه کمی دیر است که بخواهم دربارۀ پدر بهتری بودن کتاب بخوانم، پس بهتر است این را نگویم که دختری هم دارم که در آن زمان نُهساله بود. حسابی عقب بودم و باید خودم را میرساندم. به بیان دقیقتر، دَه سال عقب بودم. این مسیر دشوار را با همان اعتمادبهنفسی آغاز کردم که انگار سراغ خرید ماشین ظرفشویی رفتهام، یعنی کلیدواژههای مرتبط را در اینترنت جستوجو میکردم: پدر، بابا، پدرانگی. به مجموعهای از جستارهای شخصی به قلم مایکل شیبن برخوردم که باباها [۱] نام داشت و نقدهای خوبی دربارهاش نوشته بودند. کتاب را یک لقمۀ خام کردم، و انصافاً کتاب بدی هم نبود. تکههایی در آن بود که خیلی راحت با آن …