
غالباً میانسالی را دورهای حسرتبار و غمافزا تصویر کردهاند، دورانی که در آن شور و هیجان دوران جوانی دیگر تمام شده، آرزوهایمان از دست رفته و حس میکنیم زندگی با شیبی ملایم رو به افول میرود. اما بسیاری از افراد در این سالها شوقِ معنویِ تازهای در وجود خود احساس میکنند، میلی درونی که معنای زندگی در جهان را برایشان عوض میکند و آنها را به تجارب روحی تازهای میکشاند، تجاربی که گویا به همان اندازۀ ماجراجوییهای دوران جوانی عمیق و خوشایند است.
آتلانتیک — در کتاب مقدس، داستان شگفتانگیزی دربارۀ مردی به نام نیکودِموس آمده که فریسی است و از مشایخ دین، و با مسیح مدام در مشاجره است. یک شب نیکودموس تنها نزد مسیح میرود و میگوید «ربّی! میدانیم که شما آموزگاری هستید که از جانب خدا آمدهاید» [یوحنا، ۳: ۲] ، و صادقانه چند سؤال میپرسد.
روشن است که نیکودموس انسانی جوینده است و مجذوب تعالیم نامتعارف مسیح شده است. نیز روشن است که او نمیخواهد کسی شاهد ملاقات او با مسیح باشد. نیکودموسِ قدرتمند و کامیار شرم داشت -یا احتمالاً میترسید- که کسی او را در حال استفسار باورهای دینی خود و توجه به تعالیمی جدید ببیند.
نمونۀ مدرن داستان نیکودموس را بارها دیدهام، که البته الزاماً داستان مسیحیان هم نبوده است. غالباً افراد میانسالی را میبینیم که برای اولین بار، یا دستکم اولینبار از دوران جوانی تاکنون، سائقههای تجربهای دینی را احساس کردهاند. اما بسیاری از آنها، نظیر نیکودموس، این کششها را گیجکننده و حتی دردسرساز میدانند، بهویژه اگر پیش از این ایمانشان را کنار گذاشته باشند.
ایــن جـــویندگانی کــه بــا آنهــا صحبـت مـیکنــم معمــولاً معتقدند امیال معنویشان چیزی نامعمول است، درحالیکه …