
اولینبار که توماس کوهن، یکی از جنجالیترین متفکران قرن بیستم، رفت تا کرسی فلسفۀ علم دانشگاه را مال خود کند، با تحقیر به او گفتند دانشکدۀ فلسفه جای داستانسراییهای او نیست. آن زمان، هیچ کس باور نمیکرد این کسی که شبیه روزنامهنگارانِ عامهپسند مینویسد روزی بتواند نظریۀ کسانی همچون پوپر و کارناپ را از میدان به در کند. حالا پنجاه سال از انتشار کلیدیترین کتاب کوهن، یعنی ساختار انقلابهای علمی، میگذرد اما همچنان برخی گفتههایش رازآلود باقی ماندهاند.
تایمز لیترری ساپلیمنت — تأثیر توماس کوهن بر چشمانداز فکری و آکادمیک در نیمۀ دوم قرن بیستم انکارناپذیر است. قلمرو این تأثیرْ علوم طبیعی، و رشتههای فلسفی و تاریخیای که این علوم را بررسی میکنند، تا هنرهای زیبا و حتی تجارت را در بر میگیرد. اما اندیشههای کوهن چه بود؟ بهطور خلاصه، او مفاهیم پارادایم و تغییر پارادایم را بر سر زبانها انداخت. از دیدگاه کوهن، پارادایم مجموعهای از معماها، تکنیکها، مفروضات، استانداردها و واژگان است که دانشمندان قبول دارند و از آنها برای انجام فعالیتهای روزمرۀ خود استفاده میکنند و بدین طریق به پیشرفتهایی چشمگیر در فهم و تبیین جهان طبیعی دست مییابند. باوجوداین، آنچه کوهن بهطور ناخواسته محقق ساخت عبارت بود از برداشتن موانع معرفتی برای هجوم رشتههای غیرعلمی. برای نمونه، جاستین فاکس، در مقالهای در نشریۀ هاروارد بیزنس ریویو [۱] در سال ۲۰۱۴، به بررسی این پرسش میپردازد که آیا اقتصاد در آستانۀ «تغییر پارادایم» است یا خیر. البته، کوهن مخالفان و منتقدان خود را دارد، کسانی که او را تقریباً به هر نوع عیب آکادمیک ممکن متهم میکنند، بهویژه ترویج نسبیگرایی و عقلگریزی.
کوهن در ۱۸ ژوئیۀ ۱۹۲۲ در سینسیناتی …