
اولیویه روآ برای نوشتن کتاب جدیدش سراغ زندگیِ جوانانی رفته که از اروپا به داعش و دیگر گروههای سلفی پیوستهاند و نهایتاً خود را در عملیاتی انتحاری منفجر کردهاند. روآ دریافت که زندگیِ این جوانان شباهتهایی انکارناپذیر با همدیگر داشته: اغلب دورانی از بیبندوباری را گذراندهاند، سپس ناگهان نوزایی دینیِ شدیدی را تجربه کردهاند و به فاصلهای کوتاه به استقبال جنگ و انتحار رفتهاند، اما آنچه هیچوقت اهمیتی برایشان نداشته خود اسلام بوده است.
گاردین — خشونتِ تروریستهای جهادی در دو دهۀ گذشته خصیصۀ کاملاً منحصربهفرد و نوظهوری داشته است. تروریسم و جهاد، هر دو، سالهای مدیدی است که وجود دارند و گونههایی از ترورِ «جهانیشده» -که در آن مکانهای سمبلیکِ بخصوص یا شهروندان بیگناه، بدون توجه به مرزهای ملی، هدف قرار میگیرند- دستکم تا زمان جنبش آنارشیستیِ نیمۀ دوم قرن نوزدهم قدمت دارد. آنچه در این میان بیسابقه است این است که تروریستهای امروزی آگاهانه مرگ را بر زندگی برمیگزینند.
در طول بیست سال گذشته -از خالد کلکال، طراح اصلی بمبگذاری در مترو پاریس در سال ۱۹۹۵ تا عاملان حمله به سالن تئاتر بتالکان پاریس در نوامبر ۲۰۱۵- تقریباً همۀ تروریستها در فرانسه یا خودشان را منفجر کردهاند یا به دست پلیس کشته شدهاند. محمد مراح -که در جریانِ اقدامی تروریستی در سال ۲۰۱۲ یک ربّی و سه کودک یهودی را در مدرسۀ یهودیانِ تولوز کشت- به نقلقول مشهورِ منسوب به بنلادن استناد میکرد که جهادیها مدام آن را تکرار میکنند: «ما مرگ را دوست داریم، همانطور که شما زندگی را.» حالا دیگر مرگِ تروریستها رخدادی غیرمنتظره یا پیامد ناگوار عملیاتشان نیست، بلکه جزء لاینفک آن است. همین شیفتگی به مرگ را میتوان در میان …