رسیدن به خوشبختی به‌ سبک استاد بدبینی<!-- --> | طاقچه
infinite

ویژه مشترکین بی‌نهایت

رسیدن به خوشبختی به‌ سبک استاد بدبینی

شوپنهاور تصویر متفاوتی از احساس خوشبختی به ما می‌دهد

فصلنامه ترجمان علوم انسانی

۱۸ دقیقه مطالعه

bookmark
رسیدن به خوشبختی به‌ سبک استاد بدبینی

پس از آنکه پدر آرتور شوپنهاور خودکشی کرد، مادرش تصمیم به مهاجرت گرفت. چندی بعد که آرتور تصمیم گرفت هامبورگ را ترک کند، مادرش موافقت کرد، اما شرطی گذاشت: اینکه فکرِ آمدن به خانۀ او را از سرش بیرون کند، و بی‌پرده به او گفت «خیلی آزاردهنده‌ای». او نچسب و بدقلق بود، چون زندگی را سیاه و رنج‌آلود می‌دید. در نظر او، «زندگی‌کردن کسب‌وکاری بود که دخلش به خرجش نمی‌ارزید». اما آیا آموزه‌های شوپنهاور سراسر بدبینی است؟ دیوید باتروودز توضیح می‌دهد که چگونه می‌توان سراغ «خوشبختیِ نیمه‌رضایت‌بخشی» را در اندیشه‌های او گرفت.

ایان — در ۱۳ دسامبر ۱۸۰۷ یوهانا شوپنهاور، به رسم شهر وایمار، قلمی برداشت و خطاب به پسر ۱۹‌ساله‌اش آرتور نوشت «برای خوشبختی من ضروری است که بدانم تو نیز خوشحال و خوشبختی، هرچند شاهد آن نباشم».

دو سال پیش از آن، در هامبورگ، جسد شوهر یوهانا، هاینریش فلوریس، در کانال پشت املاک خانوادگی‌شان پیدا شد. این احتمال وجود داشت که او سُر خورده و سقوط کرده باشد. اما نظر آرتور این بود که پدرش خود را از اتاقِ روی انباری به درون آب‌های یخ‌زدۀ پایین عمارت پرت کرده است. یوهانا هم مخالفتی با نظر او نداشت. چهار ماه پس از خودکشی هاینریش، یوهانا خانه را فروخت و خیلی زود رهسپار وایمار شد، جایی که در آن شغلی موفق به‌عنوان نویسنده و مدیر سالن اجتماعات انتظارش را می‌کشید. آرتور با او نرفت، به این نیت که کارآموزی تجاری را، که پدرش کمی پیش از مرگش برای او جور کرده بود، تکمیل کند. اما چندان طول نکشید که آرتور هم در صدد ترک هامبورگ برآمد. در یک سلسله نامه‌نگاری دوطرفه میان مادر و پسر، در طی سال ۱۸۰۷، گفت‌و‌گوهای پرتنشی بر سر شرایط ترک آرتور درگرفت. یوهانا از تصمیم آرتور برای ترک هامبورگ برای پیگیری زندگی …

این نوشته‌ را پسندیدی؟

like
like

اطلاعات چاپ

این نوشته در فصلنامه ترجمان علوم انسانی، شماره ۱۸ (بهار ۱۴۰۰) منتشر شده است.