
هنر داستانگویی و آشنایی با ادبیات به پزشک کمک میکند تا، برای تبیین بیماری، استعارهای را برگزیند که بیشترین کمک را به بیمار میکند. پیش از این نیز فروید گفته بود نوع واژگانی که پزشک انتخاب میکند بر درک و رویارویی افراد با بیماری تأثیر دارد. با این اوصاف، کار یک پزشک واقعاً چیست، جز اینکه داستان بیمار را تشخیص دهد و بگوید «رنج تو نامی دارد»؟
ایان — حدوداً ماهی یک بار بیماری به نام فرِیزر را در کلینیک مراقبتهای اولیهام ویزیت میکنم. او سربازی اعزامی به افغانستان بوده که حالا، پانزده سال پس از بازگشت به خانه، هنوز هم تصاویر خانههای در آتش و شلیک تکتیراندازها آزارش میدهد. او کار نمیکند، بهندرت بیرون میرود، خواب درستی ندارد و برای تسکین آلام عاطفی خود گاهی با سلاحهای گرم خود ور میرود. او، از زمانی که از ارتش جدا شده، هیچگاه دوستدختری هم نداشته. فریزر زمانی اندامی عضلانی داشت، اما اکنون وزنش بهشدت کاهش یافته: «غفلت از خود» [۱] باعث شده قدرت و اعتمادبهنفسش از بین برود. داروهای تجویزی نمیتوانند وحشتی را که ذهنش را میلرزاند آرام کنند. وقتی او را در کلینیک ویزیت میکردم، روی لبۀ صندلیاش مینشست و، با تنی لرزان، عرق را از پیشانی و شقیقههایش پاک میکرد. به داستانهایش گوش میکردم، داروهایش را بنا به شرایط تغییر میدادم و توصیههایی به او میکردم.
آن روزها که فریزر نزد من آمد، مشغول خواندن کتاب تقسیم مجدد نیروها [۲] (۲۰۱۴) اثر فیل کلِی بودم که حاوی داستانهایی کوتاه در مورد عملیات نظامی آمریکا نه در افغانستان که در عراق بود. هیچ کتابی نمیتواند جای تجربۀ مستقیم را بگیرد، اما با خواندن داستانهای کلی توانستم از چیزی حرف بزنم که فریزر تجربه کرده بود. وقتی کتاب را به …