تِپ...تِپ...تِپ... موشالو پرید روی صندلی. از روی صندلی پرید روی میز. دُم پیچپیچیاش را تکان داد و گفت: «آخجون! من رسیدم بالای بالای کوه.»
مامان موشی خندید و گفت:«قربون گوشهای مخملیت! نیفتی از بالای کوه!»
موشالو روی میز وَرجهوُرجه کرد و …
این نوشته را پسندیدی؟
اطلاعات چاپ
این نوشته در شماره ۳۰۸۸ مجله کیهان بچهها (تابستان ۱۴۰۱) منتشر شده است.