
احتمالاً همۀ ما دور و برمان آدمهایی داریم که ید طولایی در چرندگویی دارند، و از سیاست بینالملل تا پزشکی و فضانوردی و تاریخ و الهیات برایمان میبافند. اما بدبختی واقعی از آنجا شروع میشود که آن چرندگو رئیسمان باشد، یعنی کسی که باید حرفهایش را جدی بگیریم و به توصیههایش عمل کنیم. در چنین اوضاعی لازم است استراتژی دقیقی برای مبارزه با چرندیات بچینیم.
ایان — پس از آنکه در هتل کنفراس گم شدم، سرانجام «کارگاه خلاقیت» را پیدا کردم. به دیگران پیوستم و چهارزانو روی زمین نشستم. چیزی نگذشت که یک هیپیِ پیر از جایش بلند شد و گفت: «در اتاق راه بروید و خودتان را معرفی کنید، اما بدون استفاده از کلمات». پس از چند دقیقهای که شبیه میمونهایی دیوانه رفتار کردیم، به ما گفت بس است. سپس، به تودهای که شبیه صفحات یک کتاب رنگآمیزی فکری بود اشاره کرد و گفت: «حالا به یک ماندالا متوسل شوید». بعد به یک دسته ماژیک اشاره کرد و گفت: «برای کشیدن ماندالای خودتان از آنها استفاده کنید». پس از سی دقیقه رنگآمیزی، به ما گفت ماندالاهایتان را نشان دهید. زنی گفت ماندالای قرمزرنگش بیانگر سرشت آتشین اوست. مردی گفت ماندالای سیاهرنگش بیانگر عواطف منفی اوست که دست از سرش برنمیدارند. شخص سومی کلمات را بسیار نارسا دانست و به همین دلیل، برای توضیح ماندالای خود، رقصید. یکی از شرکتکنندگان، که پس از اتمام جلسه اتاق را ترک میکرد، رو به من کرد و یواشکی گفت: «یک مشت چرندیات».
در سراسر جهان، سازمانها کارکنانشان را به فعالیتهایی …