
فضای مجازی نوعی جذابیت عرفانی دارد. شبکهای عظیم و نادیدنی که ما با آن میخندیم، اشک میریزیم، خشمگین میشویم، یا آرام میگیریم. روزگاری حتی قرار بود که با حضور در آن آزاد شویم، و تبعیضها و سلسلهمراتبها را واژگون کنیم. اما گویا روزبهروز امیدهایی که به اینترنت بسته بودیم بیشتر نقشبرآب میشود. نیکلاس کار میگوید اینترنت حالا به سیستم اطلاعاتیِ قدرتمندی تبدیل شده است که عدهای انگشتشمار کنترل آن را به دست گرفتهاند.
ایان — صحنهای بود از کابوسی برآمده از قرص خوابآور: شغالی، با چهرۀ مارک زاکربرگ، بالای لاشۀ تازۀ گورخری ایستاده بود و احشایش را میخورد. اما خواب نبودم. حوالی ظهر بود که این صحنه را دیدم و محرک آنْ حرفی بود که بنیانگذار فیسبوک، در بهار ۲۰۱۱، زده بود که «فقط گوشتِ حیواناتی را میخورم که خودم کشته باشمشان». زاکربرگ به مجلۀ فورچون گفته بود «چالش شخصی» جدیدش را با جوشاندن یک خرچنگِ زنده آغاز کرده است. سپس ترتیب یک جوجه را داده بود. در ادامۀ مسیر صعودیاش در زنجیرۀ غذایی، یک خوک را کشته بود و گلوی یک بز را بریده بود. طبق گزارشها، او، در گردشی که برای شکار رفته بود، یک بیزون [گاومیش آمریکایی] را با گلوله زده است. زاکربرگ گفته است که دارد «چیزهای زیادی دربارۀ زندگی پایدار یاد میگیرد».
هر طور شده بود، تصویر مرد شغالی را از حافظهام پاک کردم. اما این فکر دست از سرم بر نمیداشت که در این تفریح جدید این کارآفرین جوان استعارهای نهفته است که باید آن را تبیین کرد. اگر میتوانستم روی آن متمرکز شوم و تکهتکههای تصویر را به هم بچسبانم، ممکن بود بتوانم چیزی را به دست آورم که مدتهای مدید بهدنبال آن بودم: درکی عمیقتر از روزگار غریبی که در آن زندگی میکنیم.
زاکربرگِ درنده …