
این روزها بسیاری از جوانان، به دلایل مختلف، مایل نیستند ازدواج کنند و تشکیل خانواده بدهند. آنها که ازدواج کردهاند نیز بچهدارشدن را نه نقطۀ عطف، بلکه صرفاً گزینهای در میان بیشمار گزینۀ دیگر میبینند. بههرحال دو چیز معلوم است. اول اینکه بچهدارشدن دیگر تصمیمی بدیهی و اجتنابناپذیر نیست و دیگر اینکه تصمیم افراد برای بچهدارنشدن، چه موجه و چه ناموجه، نه تئوریک است، نه بدون پیامد. زمان آن رسیده که بررسی کنیم جمعیت سالخورده و بیبچه، که بهتدریج رشد میکند، به چه معنا خواهد بود و چگونه بر سیاست و اقتصاد کشورها تأثیر میگذارد؟
نیوزویک — در ایست ویلجِ نیویورک، به همراهِ سه زن و یک مرد همجنسگرا، دور میزِ کافهای نشستهام. دهههای دوم و سوم عمرشان را میگذرانند و همگی مصمماند که بیفرزند بمانند. چند چیز سریعاً معلوم میشود: اول اینکه برای خیلی از آمریکاییهای جوانتر، و بهخصوص آنهایی که در شهر زندگی میکنند، بچهدارشدن دیگر تصمیمی بدیهی و اجتنابناپذیر نیست. دوم اینکه بسیاری از کسانی که بیفرزندی را انتخاب میکنند دلایل موجهی برای تصمیم خود دارند، هر چند دلایلی خودخواهانه باشد.
«من دوست دارم مردم را در کنار کودکانشان ببینم، زیرا آنها پیوند بخصوصی دارند و رابطهشان واقعاً شیرین است، اما این چیزی نیست که خودم دنبالش باشم». این را تیفانی جردن میگوید، زنی سیساله که مشاور مد است و مستقل کار میکند. جردن ساکن آپارتمانی با اجارهبهای ثابت[۱] در شهر کویینز است و با مردی رابطه دارد که «تقریباً در آنجا زندگی میکند».
جردن و رفقایش بخشی از جریانی روبهگسترشاند. به دلیل بحران اقتصادی ۲۰۰۸ و رکود بزرگی که در پی داشت، آمریکای پساخانوادهای ظهور کرد که نرخ باروری زنانش از سال ۱۹۲۰ -که …