بلور خانم<!-- --> | طاقچه
infinite

ویژه مشترکین بی‌نهایت

بلور خانم

کیهان بچه‌ها

۳ دقیقه مطالعه

bookmark

نویسندگی در سه سوت!

کارشناس:حمیدرضا داداشی

گاهی آدم داستانی می‌خواند و می‌گوید:«کاش این داستان را من نوشته بودم!»

راستش! من وقتی داستان «بلورخانم» را خواندم همین حدس را داشتم و حالم خوب شد. خانم «زرگر» داستان خوبی نوشته. داستانش چند ویژگی خوب دارد که به یکی، دو مورد آن اشاره می‌کنیم.

یکی از مهم‌ترین ویژگی‌های این داستان، نثر و لحن خوب و صمیمانه‌ آن است که خیلی هم نمی‌شود درباره‌اش توضیح داد. دقت کرده‌اید که بعضی از انسان‌ها ذاتا شیرین و دلنشین هستند و آدم از دوستی و مصاحبت با آن‌ها لذت می‌برد؟ داستان «بلورخانم» هم همین ویژگی را دارد.

و اما ویژگی مهم دیگری که این داستان را «خاص» و «دل‌نشین» می‌کند، استفاده از عنصر خیال و یا بهتر بگویم، استفاده‌ هم‌زمان از عنصر خیال و واقعیت است و اتفاقی در حال رخ‌دادن است (پختن نذری) و یک عنصر فراواقعی (باد) ناظر و نگران ماجراست که بالاخره چه می‌شود؟ نذری پخته می‌شود، پخته نمی‌شود، نذر ادا می‌شود یا نمی‌شود؟ بارها گفته‌ایم، نویسنده‌ای موفق است که خواننده بتواند با قهرمان‌های، (شخصیت‌های) داستان، همذات‌پنداری کند، یعنی خواننده خود را در دل ماجرا ببیند و با نگرانی شخصیت‌ها نگران شود و با خوش‌حالی‌شان، خوش‌حالی کند. حالا در این داستان «باد» جای خواننده نشسته است، آن بالا نشسته و نظارت می‌کند و نگران است که بالاخره کار نذری به کجا می‌کشد و مثل انسان‌های نگران، بی‌قرار است، بالا می‌رود، پایین می‌آید، تا این‌که نذری به سرانجام می‌رسد و خیال «باد» راحت می‌شود...

کاش این داستان را من نوشته بودم!

بعد از کلی دنبال‌بازی با بچه‌ابرها، گفتم بروم روی زمین سروگوشی آب بدهم. خیابان‌ها خلوت بود و پرنده‌ها روی شاخه‌ی درخت ‌چرت می‌زدند. یک‌دفعه چشمم خورد به یک حیاط …

این نوشته‌ را پسندیدی؟

like
like

اطلاعات چاپ

این نوشته در شمارهٔ ۳۰۸۷ مجلهٔ کیهان بچه‌ها (پاییز۱۴۰۱) منتشر شده است.