کتاب صدِ روسی
معرفی کتاب صدِ روسی
کتاب صدِ روسی، نوشتهی میثم رشیدی مهرآبادی، خاطراتی از جانباز عبدالعلی یزدانیار است که در دوران دفاع مقدس، شجاعانه به جبهه رفت و در برابر دشمنان ایستادگی کرد.
دربارهی کتاب صدِ روسی
کتاب صدِ روسی، مانند دفترچه خاطراتی است که خاطرات روزهایی خاص را بازگو میکند. روزهایی که اضطراب به همراه داشت و در کنارش شجاعت میطلبید. روزهایی که واژگانی مثل فداکاری، استقامت و مقاومت معنا پیدا کردند. کتاب صدِ روسی روزشمار زندگی جانباز عبدالعلی یزدانیار است. جوانی از اهالی تهران که با شروع جنگ، شجاعانه به میدان جنگ شتافت و تا پایان جنگ، ایستادگی کرد. او به جز در زمانهایی که مجروح شده و تحت درمان بود، در جبهه بود. کتاب صدِ روسی، نام خود را از یکی از خمپارههای جنگی گرفته است. خمپارهای که البته در این داستان هم، نقش مهمی ایفا میکند.
کتاب صدِ روسی را به چه کسانی پیشنهاد میکنیم
کتاب صدِ روسی برای کسانی که دوست دارند از دوران دفاع مقدس و خاطرات رزمندگان، جانبازان و شهدا بخوانند، خواندنی است.
بخشی از کتاب صدِ روسی
روزی تصمیم گرفتم برای اینکه شبها هم بتوانیم آتش روشن کنیم، اجاقی درست کنم. با یکی از رزمندگان به نام «مهدی» مشورت کردم. بچه شهرری بود. حدود ۲ بعدازظهر زمین را به عمق ۷۰ سانیتمتر و عرض و طول یک متر کندم.مقداری گل درست کردم و با یک پوکه گلوله ۱۰۶ و چند میله، اجاقی درست کردم که وقتی داخلش آتش روشن میکردیم، چیزی معلوم نمیشد. ساخت اجاق که تمام شد به سمت سنگرمان که دو متری آنجا بود رفتم تا سیگاری روشن کنم. ناگهان از موج انفجاری شدید، پشتم سوخت و به داخل سنگر پرتاب شدم. تمام سنگر پر از خاک و دود شد. دقایقی بعد، وقتی به خود آمدم و از سنگر بیرون رفتم، صدای نالهای توجهام را جلب کرد. حدود ۱۰ متر آنطرفتر یک یک رزمنده که در حال عبور بود، مورد اصابت ترکش گلولهی بیامپی یا همان آرپیجی ۹ قرار گرفته، دقیقا زیر چشمش ترکش خورده و افتاده بود. جلو رفتم. مهدی هم آمد. نمیشد بلندش کنیم. جای ناجورش هم ترکش خورده بود و خیلی درد داشت. مهدی و یکی دو تای دیگر ز یر بغلش را گرفتند و فرستادند عقب. ناگهان کنار سنگر با صحنه عجیبی مواجه شدم. آرپیجی ۹ دقیقا خورده بود وسط اجاقی که درست کرده بودم! چند ثانیه قبل از اصابت، از پای آن بلند شده بودم. جالب این که انتهای موشک آرپیجی ۹ داخل گودال اجاق مانده و دودی از آن خارج میشد. دیدن این صحنه برای مهدی و بچههای خط خیلی جالب بود.
حجم
۰
سال انتشار
۱۳۹۸
تعداد صفحهها
۱۱۲ صفحه
حجم
۰
سال انتشار
۱۳۹۸
تعداد صفحهها
۱۱۲ صفحه