کتاب لوئیس

«لوئیس» نمایش‌نامه‌ای تک‌پرده‌ای نوشته ج. اچ. اسپینهاف است.

یاکوبز هندریکوس اسپینهاف، خواننده، آهنگساز، شاعر و نویسندهٔ هلندی، در اکتبر ۱۸۶۹ در لاهه، هلند، چشم به جهان گشود. پدر او در شهر کریمپن کارخانه‌ای داشت و جاکوبز در همین شهر تحصیلات ابتدایی خود را به پایان رساند.

او پس از اتمام تحصیلات خود به نیروی دریایی پیوست، اما به دلیل یک حادثه نیروی دریایی را ترک کرد و در حرفهٔ پدرش مشغول به کار شد اما مدتی بعد، آن را نیز رها کرد و به موسیقی رو آورد. عمده فعالیت اسپینهاف در زمینهٔ خوانندگی و آهنگسازی بود.

او در سال ۱۹۰۵، با سزارینا پرینز، که یک آلمانی اهل هامبورگ بود، ازدواج کرد. این زوج با هم همکاری‌های هنری نیز داشتند.

اسپینهاف، در سال ۱۹۴۵، درست قبل از پایان جنگ جهانی در جریان بمباران منطقه‌ای در لاهه کشته شد. همسرش در همین بمباران مجروح شد و یک سال بعد، درگذشت.

لوئیس خانۀ پدری را ترک کرده و در شهر، با یک مرد، زندگی جدیدی را آغاز کرده، اما حالا که پدرش دنبال او آمده، لوئیس بر سر یک دوراهی قرار گرفته است:

وقتی پرده بالا می‌رود، لوئیس را می‌بینیم که روی کاناپه دراز کشیده و پایش به‌سمت «تماشاچی‌های دراز است. او به‌آرامی دراز کشیده و با حالتی گنگ، به دوردست خیره شده است. با نگاهی دقیق‌تر می‌توان متوجه شد که او در مرحلهٔ پایانی مستی به سر می‌برد. این یک مستی کلاً خانمانه است و خود را گهگاهی با آهی عمیق، اندامی سست، حرکات کُندِ پلک‌ها و تمایل به خنده نشان می‌دهد. ساعت تقریباً سه بعدازظهر است. درمورد رنگ‌های اتاق، مقدار زیادی رنگ زرد، سیاه و قهوه‌ای در اتاق هست. در اتاق تقریباً نور نیست.

درست بعد از بالا رفتن پرده، لوئیس شروع می‌کند به زمزمه کردن یک ملودی. او این ملودی را به‌کندی و با خواب‌آلودگی زمزمه می‌کند. مدتی توقف می‌کند، با حالتی گنگ به اطراف زل می‌زند و بعد، دوباره شروع می‌کند به زمزمه کردن. بعد به‌زحمت می‌نشند، دست‌هایش را روی میز می‌گذارد و سرش را روی دستش تکیه می‌دهد. موهایش شل‌وول شده است ... به هم ریخته است.»