کتاب این کتاب حذف شده است
معرفی کتاب این کتاب حذف شده است
«نخلهای مردابی» نام رمانی با درونمایه عاشقانه و اجتماعی از ماندانا معینی (مودبپور) است که مشکلات جوانان درآستانه ازدواج زوجهای جوان، اعم از روابط و مشکلات مالی و خانوادگی را مطرح میکند.
شادی دختر خانوادهای ۴ نفره است که بی دلیل از خانه رفته است. مهراداد برادر شادی در حالی که در آستانه ازدواج است و به خاطر مساییل مالی ازدواجش به تاخیر افتاده با نامزدش فرناز به دنبال شادی می گردند. آنها در جستجوی شادی به خانه علیرضا و شیدا دوست مشترک شادی و مهرداد میروند اما وقتی له انجا میرسند که زوج جوان با هم جرو بحث کردهاند و شیدا از خانه رفته است. آنها هم دچار مشکلات مالی برای اداره زندگیخود هستند:
من نتونستم یه حداقل رو براش جور کنم! خیلی سعی کردم اما…
- نه، تو خیلی سعی نکردی علیرضا! خودتم میدونی!
- چون نرفتم مسافرکشی؟
- نه! چون تو سعی نکردی! ولی فکر میکنی کردی! اون موقع که شیدا سر کار بود، تو باید یه پولی میذاشتی کنار! هر دفعه بهت میگفتم، چی جوابمو میدادی؟ یادته؟ میگفتی تو فکرشم! اما نبودی.
- کار نبود! کار نیمه وقت نبود!
- بود! تو نرفتی دنبالش! الآن بیا ببین مردم چیکار دارن میکنن! جوون میبینی که اصلاً باورت نمیشه! یه چهارپایه گذاشته گوشهٔ پیادهرو و داره واکس و فرچه و این چیزا میفروشه! یا از این ابر و اسکاچها چیه؟ از اونا میفروشه! کار که عیب نیست! یکیشون بلال میفروخت! بدبخت همهشم چشمش اینور و اونور بود که شهرداری نیاد جمعش کنه اما داشت زحمت میکشید! حالا بگذریم که بلال رو خیلی گرون حساب میکرد! یادمه بهش گفتم آقایه خرده ارزونتر حساب کن مشتریت بیشتر میشه! گفت ببخشین آقا اما شما پول بلال رو که نمیدین! دارین یه جوری به یه جوون که هم سن و سال خودتونه کمک میکنین! من جا خوردم که گفت این کار نیمه وقته برای من! صبح تو یه شرکت کار میکنم، شبم اینجوری پول در میآرم!
- یعنی منم برم بلال بفروشم؟
- از اون جوون کمتری؟
- من لیسانسهٔ این مملکتم!
حجم
۰
سال انتشار
۱۳۹۰
تعداد صفحهها
۱۷۶ صفحه
حجم
۰
سال انتشار
۱۳۹۰
تعداد صفحهها
۱۷۶ صفحه