کتاب نه هزارمین نفر (جلد دوم)

کتاب نه هزارمین نفر (جلد دوم) نوشته آرمین عالمی توسط نشر پارس آوید منتشر شده است. این کتاب ادامه‌ای بر جلد نخست این مجموعه است که در قالب داستانی معاصر و با روایتی خاطره‌محور ماجراهای شخصیت اصلی را در دنیایی آینده‌نگر و متفاوت دنبال می‌کند. این اثر با تمرکز بر زندگی فردی که در جامعه‌ای با فناوری‌های پیشرفته و ساختارهای اجتماعی نوین رشد یافته است به بررسی مفاهیمی چون قدرت ذهن، هویت، خانواده و جست‌وجوی حقیقت می‌پردازد. نسخه‌ی الکترونیکی این اثر را می‌توانید از طاقچه خرید و دانلود کنید.

درباره کتاب نه هزارمین نفر (جلد دوم)

کتاب نه هزارمین نفر (جلد دوم) (دنیای بهتر) از آرمین عالمی داستانی بلند و معاصر است که در قالب خاطرات روزانه روایت می‌شود. این کتاب در ادامه‌ی جلد نخست زندگی شخصیت اصلی را در دنیایی آینده‌نگر و تکنولوژیک دنبال می‌کند؛ جایی که انسان‌ها با استفاده از ابزارهای پیشرفته ارتباطات و فعالیت‌های روزمره‌ی خود را به‌صورت مجازی و از راه دور انجام می‌دهند. ساختار کتاب بر پایه‌ی روایت اول‌شخص و بازگویی خاطرات و تجربیات شخصیت اصلی بنا شده است. 

در این جهان مفاهیمی مانند خانواده، هویت، قدرت ذهن و پیوند با گذشته و تاریخ در بستر ماجراهایی پررمزوراز و گاه ماجراجویانه به تصویر کشیده می‌شود. کتاب با ترکیب عناصر علمی‌تخیلی، معمایی و عاشقانه فضایی متفاوت و چندلایه خلق کرده است که مخاطب را به تأمل درباره‌ی آینده، ریشه‌ها و معنای زندگی دعوت می‌کند.

خلاصه داستان نه هزارمین نفر (جلد دوم)

هشدار: این پاراگراف بخش‌هایی از داستان را فاش می‌کند! 

 داستان جلد دوم کتاب نه هزارمین نفر با دریافت یک دفترچه خاطرات در روز تولد شخصیت اصلی آغاز می‌شود؛ او در دنیایی زندگی می‌کند که همه‌ی فعالیت‌ها و ارتباطات انسانی به‌واسطه‌ی یک قطعه‌ی فناورانه در خانه انجام می‌شود و افراد به‌ندرت از خانه خارج می‌شوند. در جشن تولد یک قفس پرنده و نامه‌ای مرموز به دستش می‌رسد که او را به ملاقات در یک رستوران فیزیکی دعوت می‌کند. این ملاقات سرآغاز کشف رازهایی درباره‌ی گذشته‌ی خانواده و هویت اوست؛ پدر و مادرش سال‌ها پیش در حادثه‌ای جان باخته‌اند و او در مرکز نگهداری کودکان بزرگ شده است. مردی که خود را نزدیک‌ترین فرد به پدرش معرفی می‌کند، بسته‌ای شامل یادگارهای پدر را به او می‌سپارد و وعده‌ی دیدار دوباره می‌دهد. 

شخصیت اصلی با مطالعه‌ی کتاب‌هایی که از پدرش به جا مانده به قدرت‌های ذهنی و اسرار نهفته‌ی درون خود پی می‌برد. او درمی‌یابد که در گذشته گروهی از انسان‌ها با کشف قدرت ذهن پیمانی سه‌بندی بسته‌اند تا این دانش را از سوءاستفاده محافظت کنند. آموزش‌های ذهنی و تمرین‌های ویژه او را به مرحله‌ای می‌رساند که می‌تواند ذهن دیگران را بخواند، اشیا را بدون نور ببیند و حتی از چشم دیگران پنهان شود. برای ورود به مراحل بالاتر آموزش باید مراسم سوگند و آیینی را با حضور استادان و نگهبانان برگزار کند. 

در ادامه او با چالش‌هایی مانند کشف راز مرگ پدر، درمان بیماری مادر و حل معماهای باستانی روبه‌رو می‌شود. سفر به شهرهای تاریخی مانند پارسه، نقش رستم، هترا و پترا، جست‌وجوی اشیای باستانی و رمزگشایی کتیبه‌ها بخش مهمی از روایت را تشکیل می‌دهد. در کنار این ماجراها رابطه‌ی عاشقانه با دختری به نام رز و دغدغه‌های شخصی و احساسی او نیز پررنگ است. داستان با تلاش برای تکمیل یک پازل باستانی، کشف رازهای خانوادگی و ایفای نقش در بنیاد صلح جهانی به فرازونشیب‌های تازه‌ای می‌رسد که هویت و سرنوشت شخصیت اصلی را به چالش می‌کشد.

چرا باید کتاب نه هزارمین نفر (جلد دوم) را بخوانیم؟

این کتاب با ترکیب عناصر علمی‌تخیلی، معمایی و عاشقانه تجربه‌ای متفاوت از داستان‌نویسی معاصر فارسی ارائه می‌دهد. روایت خاطره‌محور و اول‌شخص مخاطب را به‌طور مستقیم درگیر دغدغه‌ها و تحولات شخصیت اصلی می‌کند. پرداختن به موضوعاتی مانند قدرت ذهن، هویت، پیوند با گذشته و جست‌وجوی حقیقت به‌ویژه در بستری آینده‌نگر و تکنولوژیک فرصتی برای تأمل درباره‌ی انسان و جامعه‌ی آینده فراهم می‌آورد. سفر به مکان‌های تاریخی و رمزگشایی از اسرار باستانی نیز لایه‌ای ماجراجویانه و پررمزوراز به داستان افزوده است.

خواندن این کتاب را به چه کسانی پیشنهاد می‌کنیم؟

مطالعه‌ی این کتاب برای علاقه‌مندان به داستان‌های علمی‌تخیلی، معمایی و عاشقانه مناسب است. کسانی که به روایت‌های آینده‌نگر، جست‌وجوی هویت، رمزگشایی اسرار تاریخی و ماجراهای ذهنی علاقه دارند، از این اثر لذت خواهند برد. مخاطبانی که به‌دنبال داستان‌هایی با فضای متفاوت و چندلایه هستند نیز می‌توانند با این کتاب ارتباط برقرار کنند.

بخشی از کتاب نه هزارمین نفر (جلد دوم)

«توانستیم مادرم را موقتا درمان کنیم اما درمان قطعی او نیاز به روشهای خاص ذهنی داشت که مادرم اجازه انجام ان را نمی‌داد و من مجبور بودم دنبال راه دیگری بگردم. مادرم ذهنش را به روی همه می‌بست و تنها کسی که می‌توانست به ذهنش دست پیدا کند فقط خود من بودم پس تصمیم گرفتم خودم این کار را یاد بگیرم و او را درمان کنم. حداقل به نیمی از دانش پزشکی یک طبیب ماهر نیاز داشتم و این کار وقت و تلاش زیادی را می‌طلبید.»