کتاب گیسوگ

کتاب گیسوگ نوشتهٔ امیررضا رحمانی فرد است. انتشارات متخصصان این کتاب را منتشر کرده است.

درباره کتاب گیسوگ

گیسوگ یک مونولوگ دراماتیک سورئال با خط داستانی دایره‌ای و ابزورد است که به صورت گفت‌وگوی تک نفره با یک شخص غایب در صحنه با محوریت نقش فرزند برای جشنواره تئاتر تک نوشته شده است، گیسوگ واژهٔ مرکب ابداعی به معنای سوگنامهٔ گیسوست. 

درباره انتشارات متخصصان

انتشارات متخصصان با توجه به تخصص چندین ساله در صنعت چاپ و نشر کتاب و داشتن شناخت کامل و جامع از بازار، اقدام به چاپ بالغ بر ۵۰۰۰۰۰ جلد کتاب در رشته‌های ادبی شامل شعر و داستان و رمان، روان‌شناسی، جامعه‌شناسی و رشته‌های مهندسی کرده است. آغاز کار انتشارات متخصصان به سال های ۸۵-۸۶ برمی‌گردد و در طول این سال‌ها به واسطهٔ تجربه و شناخت پذیرای چاپ کتاب بیش از ۲۰۰۰ نویسنده بوده است.

خواندن کتاب گیسوگ را به چه کسانی پیشنهاد می‌کنیم

این کتاب را به دوستداران نمایش‌نامه پیشنهاد می‌کنیم.

بخشی از کتاب گیسوگ

«من خودم اولین بار که توی دانشگاه، جعبه موزیکالم گم شده بود خیلی گریه کردم، ذتهش نگارگری یه شازده ی خوشتیپیو کشیده بود، من مطمئنم جوونی بابام بوده وقتی گمش کردم از حراست خواستم کیف کل بچه های کلاسو بگرده اخرش توی کیف یکی از پسرای دانشگاه پیداش کردم، وقتی مچشو گرفتم هیچ جوره گردن نمیگرفت و میگفت یادگار مادرشه، وقتی پشت جعبه رو نگاه کردم بدجور شوکه شدم، صورت من پشت اون جعبه کشیده شده بود و اسم منو زیرش نوشته بود گیسو این صندوقچه رو هم پدرم برام گذاشته بود، در صتدوقچه را باز میکند، چنتا تیکه لباس کهنه کولی ها که باید مال مادرم باشه، یه انگشتر طلا، این کتاب پر از رمز و راز نامفهوم و این نقشه قالی، داخل نور نگاهش میکند، بیشتر از نقشه شبیه یه صورت فلکیه با عدد، صورت برنیکه، یا همون ستاره های گیسو مصریا اعتقاد داشتن ملکه برنیکه وقتی میمیره تبدیل به این صورت فلکی میشه و گیسوهاش از آسمون اویزون میشن و روح آدم هارو با خودش میبره پیش خدا توی ایران هم بهش میگن حبل المتین، ریسمان خدا چندسال طول کشید تا فهمیدم عدداش نجوم نیستن و الفبای ابجدن، اینا همشون اسمن دست روی نقطه ها میگذارد، فرانک، خورشید، ثریا و گیسو یه طرف آرین، فریبرز و در انتها فریدون زن در صندلی اش با بیحالی مینشیند، حقیقت بد تن و بدنمو لرزوند وقتی فهمیدم ، فریبرز خواستگار و خاطرخواهم، پسرعممه، من دختر گمشده ی فریدون از یه زن کولی ام، مالک همه زمین های کوه بیا جی، وارث تاج و تخت و رمز و رموز این قوم فراموش شده، ولی بهای داشتن همه اینا چیه؟ کتاب را باز میکند، ازاین کتاب دوتا برگه کنده شده، طلسم سقط جنین و طلسم فراموشی، ثریا حامله شده بود ولی این طلسم بچشو انداخت و دیگه هم بچه دار نشد، فریدون طلسم فراموشی روی اسم خودش گذاشت و برای همیشه از ده رفت، از روی کتاب میخواند، و عاشق و معشوق باردیگر در بدن هایی متفاوت بهم بازخواهند گشت، دراین هنگام طلسم ها باطل خواهند گشت اما اگر ابتدا و انتهای صورت فلکی هردو در طلسم فراموشی غرق شوند سحر تا ابد ادامه خواهد داشت زن متحیرانه و با تعجب، ابتدا و انتهای صورت فلکی؟ فریدون و آرین اون شب لعنتی شب یلدا، شب تولد آرین، یهو ازکجا تو جاده شمال پیدات شد، وقتی دیدمت قلبم اومد تو دهنم فقط یه لحظه چشمام بستم و ترمزکردم، وقتی چشمامو بازکردم تصادف کرده بودیم، ولی فریبرز جای من پشت فرمون نشسته بود، آرین پیشم نبود، دیگه چیزی یادم نمیاد وقتی بیدارشدم بهم تسلیت میگفتن و دلداری میدادن،شوهرت پشت فرمون خوابش برد و توی تصادف کشته شد سراغ آرین رو که گرفتم بهم گفتن تو اصلا بچه دار نشدی، همه فکرکردن زده به سرم»