کتاب فانوس دریایی عجیب

کتاب الکترونیکی فانوس دریایی عجیب نوشتۀ السا پونست و سپیده شجاعی مطلق است و انتشارات مهرسا آن را منتشر کرده است. کتاب فانوس دریایی عجیب، داستانی کودکانه است که با خواندن آن کودکان با مهارت‌های اجتماعی آشنا می‌شوند.

درباره کتاب فانوس دریایی عجیب

یافتن بهترین کتاب کودک یکی از مشغله‌های ذهنی والدین محسوب می‌شود؛ چرا که کودکان با کمک کتاب‌های کودکانه می‌توانند به درک و رشد بهتری برسند. زمانی که صبحت از خرید کتاب کودک می‌شود منظور فقط کتاب داستان کودک یا کتاب قصه‌های کودکانه نیست، بلکه این مجموعه کتاب شعر کودک، کتاب علمی کودک و... را هم در برمی‌گیرد که بسیار مهم هستند.

قبل از هر اقدامی باید بدانید برای چه کسانی می‌خواهید کتاب بخرید و بر اساس گروه سنی او اقدام کنید. به‌عنوان‌مثال اگر برای کودکی ۱۰ساله دنبال کتاب هستید، با جست‌وجوی بهترین کتاب برای کودکانه ۱۰ساله می‌توانید مشکل خود را حل کنید؛ اما فراموش نکنید گروه سنی کتاب‌های کودک بسیار مهم است. در مجموع، کتاب کودک با تصویر بسیار مورد استقبال قرار می‌گیرد؛ چرا که رنگ‌ها کودکان را به خود جذب می‌کنند. در ادامه با این تقسیم‌بندی گروه سنی کودکان آشنا می‌شوید:

گروه الف: سال‌های قبل از دبستان

گروه ب: کلاس‌های اول، دوم و سوم دبستان

گروه ج: کلاس‌های چهارم، پنجم و ششم دبستان

در کتاب فانوس دریایی عجیب می‌خوانیم که جویندگان جسور به خانهٔ بابابزرگ و مامان‌بزرگ می‌روند. بچه‌ها با دخترعمویشان، آنچویتا، قایق‌سواری می‌کنند که یکهو قایق سروته می‌شود. آن‌ها کاسه‌کوزه‌ها را سر هم می‌شکنند. بچه‌ها اصلاً بلد نیستند چطوری باهم همکاری کنند. در این بین ناگهان سروکلهٔ فلورستان، مربی دنیای احساسات، پیدا می‌شود. آن‌ها قرار است با کشتیِ احساسات به فانوس دریایی عجیبی سر بزنند. فلورستان به جویندگان جسور کمک می‌کند تا مهارت‌های اولیهٔ اجتماعی را یاد بگیرند، به یکدیگر احترام بگذارند و با هم همکاری کنند.

خواندن کتاب فانوس دریایی عجیب را به چه کسانی پیشنهاد می‌کنیم

این کتاب برای کودکان گروه سنی ب و ج مناسب است.

بخشی از کتاب فانوس دریایی عجیب

دهکده‌ای کوچک رو به ساحلی طولانی با کوه‌هایی از شن‌های سفید را می‌شناسید؟ آنجا که خیابان‌ها اسمی ندارند، اما خانه‌ها هرکدام برای خودشان اسم و رسمی دارند. در یکی از این خانه‌های زیبا که اسمش والکارِس بود، سه‌تا بچه در دل شب داشتند بگومگو می‌کردند.

الکسیا محکم رو به تاسی فریاد زد: «وای، فاجعه بود! از این بدتر نمی‌شه! افتادیم توی آب. دلیلش هم معلومه، آخه هیچ‌می به حرف من گوش نمی‌داد!» 

الکسیا و تاسی باهم خواهر و برادر هستند. هر سال تعطیلات تابستان، آن‌ها به خانه‌ی بابابزرگ و مامان‌بزرگشان و دخترعمویشان، آنچویتا، می‌روند...»