کتاب مدیر رویاها

کتاب مدیر رویاها نوشتهٔ متیو کلی و ترجمهٔ زینب عسکری تبار است و انتشارات راوشید آن را منتشر کرده است. در این کتاب می‌خوانید چرا شرکت‌ها برای بهره‌وری بالاتر کارمندان، به رویاگردانی نیاز دارند؟

درباره کتاب مدیر رویاها

کتاب «مدیر رویاها» داستانی تمثیلی است در زمینهٔ کسب‌وکار و اینکه شرکت‌های تجاری چگونه می‌توانند با کمک به کارمندان برای رسیدن به رویاهایشان، نتایجی شگفت‌آور به‌دست بیاورند.

مدیریت انسان‌ها بسیار دشوار است. عدم‌مشارکت زیردستان و نرخ بالای جابه‌جایی شغلی آنها باعث شده که بسیاری از مدیران سازمانی در حالی که مدام سرشان را می‌خارانند، به این فکر کنند که باید چه اقدام‌های سودمندی صورت دهند.

مسئله این نیست که تبدیل شدن به مدیرانی عالی را در سر نمی‌پرورانیم، بلکه این است که هیچ روش کاربردی و موثری برای تحقق نمی‌یابیم، تا اینکه سرانجام برسیم به کتاب مدیر رویاها.

شرکت خیالی موجود در این اثر خواندنی و جذاب با عنوان مدیر رویاها با مشکل‌هایی دست و پنجه نرم می‌کند که به روحیه پایین کارمندان و نرخ بالای جابه‌جایی شغلی آنها مربوط می‌شود.

در این موقعیت، مدیران به‌تدریج شروع می‌کنند به ارزیابی نیروهایی که کارمندان را به جنب‌وجوش می‌اندازد. آنها پی می‌برند که کلید انگیزه‌سازی لزوماً دادن وعدهٔ پرداخت حقوق ماهانه بالاتر یا ترفیع شغلی بهتر به کارمندان نیست، بلکه باید یاری رساند که چطور به رویاهای شخصی حیاتی‌شان برسند.

این مدیران سازمانی همچنین دریافتند که افراد در هر سطحی می‌بایست انواع خاصی از مشاوره و تشویق را در محل کار دریافت کنند. در غیراین‌صورت، رویاها تا ابد در مرحله رویاپردازی باقی می‌مانند و ما هر روز از زندگی و حرفهٔ خود ناخرسندتر می‌شویم.

نویسندهٔ کتاب، متیو کلی، وقتی این اندیشهٔ به ذهنش خطور کرد که هر شرکت تجاری تنها تا گستره‌ای می‌تواند به بهترین نسخهٔ خودش تبدیل شود که کارکنانش به بهترین نسخه‌های خودشان تبدیل شوند، کم‌کم به بررسی پیوند میان رویاهای شخصی انسان و شیوه‌های مشارکت در محل کار پرداخت.

آقای کلی به‌طور مستقیم به سراغ این معضل می‌رود که میزان عدم‌مشارکت کارمندان به شدت در حال کاهش است. وی به مشاهده و تحلیل سازوکار نوعی از مشارکت مشغول می‌شود که تنها هنگام همکاری افراد برای تحقق اهداف شرکتی و رویاهای شخصی آغاز می‌گردد.

نیروی رویاگردانی بدین معناست که هر مدیر با آگاهی کامل از چنین مفهومی قادر خواهد بود سبک راهبری شرکت و برقراری ارتباط محکم با افراد زیردست را بی‌درنگ و تا همیشه دگرگون سازد.

رویای شما چیست؟

خواندن کتاب مدیر رویاها را به چه کسانی پیشنهاد می‌کنیم

این کتاب را به همهٔ مدیران و رهبران سازمان‌ها پیشنهاد می‌کنیم.

بخشی از کتاب مدیر رویاها

«به نظر می‌رسید مشکلی وجود داشت و سایمون رابرت به خوبی از آن آگاه بود. در یک صبح ابری، وقتی از میان اتومبیل‌ها عبور می‌کرد، ناگهان به آینده‌اش فکر کرد. افکارش به سرعت به سمت شغلش منحرف شد. این روزها شغل سایمون به بحث و مذاکره خلاصه شده بود. همین موضوع سایمون را به فردی بی‌انگیزه و بی‌تفاوت تبدیل کرده بود. سایمون تنبل نبود. او عاشق تلاش‌کردن بود. اما اخیراً متوجه شده بود که دیگر به شغلش علاقه‌ای ندارد. همین موضوع او را رنج می‌داد. باید تحولی شکل می‌گرفت، اما نمی‌داست دقیقاً چه چیزهایی باید تغییر کنند یا حتی باید از کجا شروع کند.

در مقایسه با کارمندان دیگر، چهار سال زودتر به شرکت اَدمایرال ملحق شده بود. این شرکت در حوزهٔ خدمات نظافتی فعالیت می‌کرد. سایمون به این شرکت پیوسته بود چون عاشق کمک‌کردن به دیگران و حل مشکلات آن‌ها بود. از روی کارت عضویتش، معلوم بود که مدیر کل است. اما مشخص بود که در طول چهار سال گذشته، سایمون اغلب اوقات درگیر استخدام کارمندان جدید بوده است. اگر دقیق‌تر بگوییم او مسئول امور استخدامی شرکت است تا مدیر کل. به نظر، این عنوان برای او مناسب‌تر است. در حقیقت ۷۵ درصد از زمان او صرف مسئله هدررفت منابع انسانی می‌شود.

مسلماً، امروزه تعداد زیادی از شرکت‌ها با این مشکل دست و پنجه نرم می‌کنند. قطعاً گردآوری گروهی از افراد هم آنقدر کار مشکلی نیست. اگر شرکت شما هم با مشکل هدررفت منابع انسانی روبه روست، پیشنهاد می‌کنیم شما هم مانند سایمون روی این مسئله کار کنید. تعداد کارکنان شرکت ادمایرال ۴۰۰ نفر است و نرخ هدررفت منابع انسانی این شرکت نیز سالانه معادل ۴۰۰ درصد است. این رقم بالاتر از نرخ هدررفت منابع انسانی در حوزهٔ مشاغل صنعتی است. دیگر نیازی نیست که بگوییم که روحیهٔ کارکنان این شرکت چقدر پایین است.

سایمون مشغول پارک‌کردن خودروی خود در پارکینگ شعبهٔ اصلی شرکت بود. در همین حال با خود فکر می‌کرد که چه طور باید امروز را پشت سر بگذارد. تنها چیزی که به ذهنش می‌رسید آهنگی بود که پسر کوچکش بارها و بارها به آن گوش داده بود. «اگر کارهای هر روز را تکرار کنی، همیشه موفقیت‌های تکراری دست پیدا می‌کنی!» تنها این جملات در ذهن سایمون بارها و بارها تکرار می‌شد.»