کتاب کمین

کتاب الکترونیکی «کمین» نوشتهٔ سیدمهدی شجاعی در انتشارات کتاب نیستان چاپ شده است. کمین فیلمنامه‌ای است که فضای منطقه کردستان در دوران انقلاب اسلامی ایران را روایت می‌کند. این فیلمنامه به همراه سه فیلمنامهٔ کوتاه دیگر در این مجموعه گرد آمده است.

درباره کتاب کمین

کمین داستانی پرتعلیق را در کوران حوادث غرب کشور در سال‌های نخست پیروزی انقلاب اسلامی روایت می‌کند. معلمی با یک خودرو جیپ در میان روستاهای مختلف کردستان کتاب توزیع می‌کند و در یکی از آخرین سفرهایش در کمین نیروهای آشوبگر و ضدانقلاب محلی گرفتار می‌شود. روستاییان پس از مطلع شدن از این واقعه از کانال‌های مختلفی اعم از شبیخون زدن به اردوگاه آشوبگران و نیز مذاکره با آنها سعی در نجات معلم دارند. داستان کمین در گاه نخست و با توجه به شخصیت‌پردازی برای افراد حاضر در آن، چیدمانی منطقی و باور پذیر و غیرکلیشه‌ای دارد و می‌توان در لابه‌لای سطور آن به یک تصویر آگاهانه مبتنی بر رفتارشناسی صحیح از حوادث و شخصیت‌های انقلابی و ضدانقلابی در سال‌های پایان دهه پنجاه و اوایل دهه شصت رسید.

کتاب کمین را به چه کسانی پیشنهاد می‌کنیم

این کتاب به علاقه‌مندان به فیلم‌نامه‌هایی با موضوع حوادث سال‌های آغازین انقلاب پیشنهاد می‌شود.

بخشی از کتاب کمین

عابد همچنان با خستگی پیش می‌راند.

ناگهان در پس پیچ تندی با دیدن منظرهٔ پیش رو، چشم‌هایش از حدقه بیرون می‌زند.

جاده بسته است؛ با سنگ‌های بزرگ و تنه‌های درخت.

عابد دستپاچه و مضطرب، نور را بالا و پایین می‌کند و جاده را می‌کاود. هیچ مفرّی نیست. تنها راهی که به ذهنش می‌رسد، سر و ته کردن و گریختن است. امّا جاده باریک‌تر از آن است که به این سرعت بتوان در آن دور زد. به اطراف نگاه می‌کند و ناگهان دنده عقب می‌گیرد، ولی بلافاصله شلیک چند تیر هوایی از دو طرف ماشین، پایش را بر پدال ترمز می‌فشارد. دو چرخ عقب درست در لبهٔ پرتگاه، متوقف می‌شود.

دفعتاً چند نفر با لباس کردی و سر و رویی نیمه پوشیده و اسلحه به دست، دور ماشین می‌ریزند.

همزمان سه نفر مسلح و مراقب از سه طرف راننده، شاگرد و پشت، در ماشین را باز می‌کنند. تیمور، عابد را که به شدت ترسیده، با خشونت از ماشین پیاده می‌کند و دو نفر دیگر به تفحص درون ماشین می‌پردازند. چند مسلح در دو طرف جاده و اطراف ماشین کشیک می‌دهند.

تیمور که پیداست سردستهٔ اشرار است، عابد را پیاده کرده، او را از رو به ماشین می‌چسباند و بدنش را بازرسی می‌کند.

وقتی مطمئن می‌شود که اسلحه‌ای همراه ندارد، او را بر می‌گرداند و اسلحه را مقابلش می‌گیرد. دو نفر دیگر هنوز مشغول بازرسی ماشین‌اند.