دانلود و خرید کتاب محبوبه صبح راضیه تجار
تصویر جلد کتاب محبوبه صبح

کتاب محبوبه صبح

نویسنده:راضیه تجار
امتیاز:
۳.۸از ۵ رأیخواندن نظرات

معرفی کتاب محبوبه صبح

کتاب محبوبه صبح، نوشته راضیه تجار، زندگی‌نامهٔ داستانی محبوبه دانش است که در انتشارات سوره‌ مهر به چاپ رسیده است. 

کتاب محبوبه صبح داستان زندگی شهید محبوبه دانش است. دختری انقلابی که در اوج جوانی، زمانی که هفده سال بیشتر نداشت در واقعه هفده شهریور به شهادت رسید. راضیه تجار برای نوشتن این داستان هم از واقعیت و هم از تخیلش کمک گرفته است تا در نهایت اثری را به خوانندگانش هدیه کند که به زندگی حقیقی این بانوی شهید، وفادار باشد. او همچنین عناصر داستانی را به اثرش اضافه کرده است تا جذابیت بیشتری به آن ببخشد. 

کتاب محبوبه صبح را به چه کسانی پیشنهاد می‌کنیم 

خواندن کتاب محبوبه صبح را به تمام علاقه‌مندان به مطالعه آثار زندگینامه و داستانی پیشنهاد می‌کنیم. 

درباره‌ راضیه تجار

راضیه تجار در سال ۱۳۴۳ در تهران به دنیا آمد. او فارغ التحصیل در رشته روانشناسی، محقق، نویسنده و از اعضای هیئت مؤسس انجمن قلم ایران است. 

راضیه تجار فعالیت‌های ادبی بسیاری مانند تدریس داستان‌نویسی (دانشگاه صدا و سیما)، مسئولیت جلسات نقد و بررسی داستان حوزه هنری، همکاری با روزنامه جام‌جم، مجله زن روز، مجله سروش، عضویت در شورای هنر، تدریس در خانه داستان فرهنگسرای انقلاب و هلال احمر، سردبیری ادبیات داستانی و دبیری انجمن قلم ایران از بدو تأسیس را در کارنامه خود دارد. رمان‌های کوچه اقاقیا، نرگس‌ها و هفت‌بند که به عنوان رمان برتر یک دهه در آموزش و پرورش انتخاب شدند نیز از او هستند. 

بخشی از کتاب محبوبه صبح

زهرا خانم، آرام و پاورچین، در پناه نور کم‌رنگ چراغ سقفی، به آشپزخانه می‌رفت و می‌آمد و در هر رفت و آمد، با خود کاسه و بشقاب، پارچ آب‌خوری و لیوان و قاشق و نمکدان می‌آورد. اولین شب ماه مبارک رمضان بود. قرار بود بچه‌ها را برای خوردن سحری بیدار کند، اما از همین دقایق آخر هم استفاده می‌کرد تا کمی بیشتر بخوابند.

حاج دانش به حیاط رفته بود تا وضو بگیرد. صدای صلوات‌های پیاپی‌اش می‌آمد. زهرا خانم، همان‌طور که کفگیر را زیر برنج خوش‌عطر می‌زد، سینه‌اش را از هوا پر کرد. نه، این فقط عطر زعفران نبود؛ عطر محبوبهٔ شب بود.

صدای محبوبه را شنید.

ـ مامان سحر شد؟

ـ البته عزیز دلم! بلند شو صورتت را آب بزن و بیا سر سفره.

حاج دانش به اتاق بچه‌ها رفت. آن‌ها را با نوازش بلند کرد و سر سفرهٔ سحری آورد. گاه زهرا خانم لقمه‌ای دهان آن‌ها می‌گذاشت و گاه حاج دانش تیغِ ماهی را، که روی پلویشان برق می‌زد، درمی‌آورد و تکه‌های ماهی را ریز می‌کرد و روی پلو می‌پاشید.

ـ بخورید عزیزانم، بسم‌الله! بعد هم بروید نمازتان را بخوانید.

ـ بعدش هم یک کوچولو بخوابیم؟

ـ حتماً. یک چرت کوچولو بزنید، به شرط آنکه وقتی صدایتان کردم زود بلند شوید تا ببرمتان مدرسه.

رو به محبوبه کرد.

ـ راستی خانم‌خانم‌ها، یک مدرسهٔ خوب برایت پیدا کرده‌ام.

محبوبه لب برچید.

ـ من مدرسه‌ام را عوض نمی‌کنم.

ـ چرا؟

ـ اگر از آنجا بروم، دلم برای دوستانم تنگ می‌شود.

ـ در عوض معلم‌های خوبی پیدا می‌کنی. وقتی معلم‌هایت خوب درس بدهند، بهتر می‌فهمی و نمرهٔ معدلت بیشتر می‌شود. آن وقت می‌توانی بعدها به یک مدرسهٔ راهنمایی خیلی خوب بروی.

ـ یعنی کجا؟

ـ یک مدرسهٔ اسلامی.

رو کرد به همسرش.

ـ خانم، شما هم موافقی؟

ـ بله که موافقم... حالا آنجا کجاست؟

ـ مدرسهٔ رفاه.

ـ رفاه...؟ چرا اسمش رفاه است؟ شما که می‌گویید اسلامی است.

ـ برای رد گم کردن این اسم را گذاشته‌اند. در حقیقت، خروجی آن اسلامی است. پایه‌گذاران آن هم آقایان مفتح، بهشتی، رجایی، باهنر و چند تا از بازاری‌ها هستند.

محبوبه اخم کرد و شانه بالا انداخت.

ـ ولی من نمی‌روم... آنجا نمی‌روم!

پدر دستی از سر مهر روی موهایش کشید و به بچه‌های دیگرش اشاره کرد.

ـ دیده‌ای هیچ‌وقت این‌ها حرف بابا را زیر پا بیندازند؟

محبوبه دیگر چیزی نگفت. چلوماهی و ترشی و سبزی خوردن خورده شد و سفره برچیده شد. با دستی که پدر یک بار دیگر بر سر محبوبه کشید، او قبول کرد که صبح فردا با پدر به مدرسه‌اش برود، پرونده‌اش را بگیرد و در مدرسهٔ رفاه ثبت‌نام کند.

نظری برای کتاب ثبت نشده است
بریده‌ای برای کتاب ثبت نشده است

حجم

۵۶٫۵ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۱

تعداد صفحه‌ها

۱۰۸ صفحه

حجم

۵۶٫۵ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۱

تعداد صفحه‌ها

۱۰۸ صفحه

قیمت:
۳۲,۰۰۰
۱۶,۰۰۰
۵۰%
تومان