کتاب کوچه باران
معرفی کتاب کوچه باران
کتاب کوچه باران مجموعه اشعاری از عبدالرضا رضایی نیا است که با تصویرگری سید امین باقری در انتشارات سوره مهر منتشر شده است. این کتاب دربردارنده مجموعه اشعاری است که در عین استقلال یک داستان را روایت میکنند و این روایت، داستان تلخ جنگ است...
درباره کتاب کوچه باران
کوچه باران مجموعه اشعار سپید شاعر است که در یک مجموعه گردآمدهاند و هرچند که هر شعر، برای خود عنوانی دارد و به ظاهر از اشعار دیگر مستقل است، اما همگی روایتگر یک داستاناند. داستانی که با توصیف خانهها و کوچههای خوب آغاز میشود و با شروع جنگ، تمام زیباییها نابود میشود. عبدالرضا رضایی نیا، در این مجموعه از آغاز جنگ و دفاع از میهن اسلامی گفته است و سخنش را تا پایان جنگ و با یاد شهدا به انتها رسانده است. او اینکار را با هنر و ظرافت و با اشعار بهم پیوستهای نشان داده است که زیبایی، خوبی و دلپذیر بودن زندگی بدون جنگ را بیان میکنند و ناگهان با شروع جنگ همه جا پر از ترکش و خمپاره میشود. تصویرسازیهای کتاب نیز به زیبایی و درک بهتر این فاجعه انسانی، کمک میکنند.
کتاب کوچه باران را به چه کسانی پیشنهاد میکنیم
اگر از طرفداران شعر معاصر هستید، خواندن کتاب کوچه باران میتوان به شما احساس لذت را هدیه کند.
درباره عبدالرضا رضایی نیا
عبدالرضا رضایی نیا در سال ۱۳۴۳ در صومعه سرا به دنیا آمد. او در قم به تحصیل حوزوی پرداخت و در دانشگاه شهید بهشتی در رشته فلسفه تا مقطع کارشناسی تحصیل کرد. او مدتی را در صومعه سرا ساکن بود و مسئولیت شورای شعر و موسیقی صدا و سیمای گیلان و مدیریت شبکه استانی رادیو گیلان را بر عهده داشت.
از میان آثار رضایی نیا میتوان به ترجمه اشعار نزار قبانی و احمد مطر اشاره کرد. همچنین کتاب او به نام «فرشته بفرستید» توسط بنیاد حفظ آثار و نشر ارزشهای دفاع مقدس به عنوان اثر برتر در دومین دوره انتخاب بهترین کتاب سال دفاع مقدس شناخته شد.
بخشی از کتاب کوچه باران
کوچه ما
کوچه سنجاقک و پروانه بود،
کوچه انگور و سیب
کوچه نور و نسیم
کوچه باران و مهر
کوچه خورشید و ماه...
خانه ما
در وسط باغ بود؛
باغ گل و حوض و درخت و سرود ،
لانه گنجشک ها
روی نگاه درخت،
پنجره ها دلگشا
ُطاقچه هامان پر آیینه بود،
هم سخن ما دل بی کینه بود،
فصل ها مهربان،
زمزمه ها شادمان،
زندگی
چشمه رنگین کمان،
خانه
ُ ِ ر از دلخوشی بی کران...
***
دشمن ما
ُ دشمن آیینه و قرآن و گل
دشمن زیبا شدن باغ ها
دشمن لبخند بود.
می دانم؛
جنگ بد است ...
آری،
دعوا بد است ،
اما با من بگو!
ِدشمن نامرد ما
ِوقتی از مرز تماشا گذشت،
آمد و بر خنده گل های ناز
ِ بر سر ِ آرامش گهواره ها
ِ بر سر ِ آواز صمیمانه گنجشک ها
بمب ریخت،
آیا
باید نشست،
- بی خیال -
ِشعر خوش آمد سرود؟
***
- «بوم ... ب ... بومب...»
زوزۀ خمپار ها ؛
خش خش بیسیم ها،
َدم به دم
دیده بان
داد زنان؛
- «عقرب ها آمدند
کشمش باران کنید!«
ِ آن طرف خاکریز
گله ای از تانک ها
- نعره کشان - سوی ما
آسمان
ِمات مات،
آتش بر آتش
نُقل و نبات
تانک ها بیش تر و بیش تر...
خونخواران پیش تر وپیش تر...
ناگهان
نوجوان
ِمی خزد ... زیر تانک
- نارنجک
ُتوی مشت-
خوشه لبخند او
منفجر می شود،
قلبش
تا دورترین سوی خاک
منتشر می شود...
راستی
او چه چیز
بیشتر از یاران
فهمیده بود!
حجم
۰
سال انتشار
۱۳۸۹
تعداد صفحهها
۳۲ صفحه
حجم
۰
سال انتشار
۱۳۸۹
تعداد صفحهها
۳۲ صفحه