دانلود و خرید کتاب صوتی هفت راز اربابان پول

کتاب صوتی هفت راز اربابان پول نوشتهٔ پیتر هیرش و رابرت شمین و ترجمهٔ محمد ساسانی و افروز خسروپور است. علی باقرلی و مهیار ستاری و فرزانه فایزی گویندگی این کتاب صوتی را انجام داده‌اند و شادن پژواک آن را منتشر کرده است؛ کتابی در باب موفقیت‌های مالی.

درباره کتاب صوتی هفت راز اربابان پول

پیتر هیرش و رابرت شمین در کتاب صوتی هفت راز اربابان پول تلاش کرده‌اند راهکارهایی برای ایجاد درکی درست از پول و سرمایه‌گذاری ارائه دهند. شما با شنیدن اثر حاضر می‌آموزید که چطور تفاوت میان مشاوران مالی و کسی که ادعای مشاور بودن می‌کند ولی فروشنده‌ای بیش نیست، باز شناسید. این اثر به شما کمک می‌کند تا با طرح‌های پول‌سازی آشنا شوید. شنیدن کتاب صوتی «هفت راز اربابان پول» این امکان را برای شما ایجاد می‌کند تا با انواع سود و یا پاداش‌ها آشنا شوید. در بخش ضمائم نویسندگان مجموعه‌ای از سؤالات را طراحی کرده‌اند و از مخاطب خود خواسته‌اند که سؤالات را از مشاور مالی خود بپرسند تا مخاطب بتواند با پاسخ‌های آن‌ها منبع کاملی از اطلاعات مالی به دست آورد. 

شنیدن کتاب صوتی هفت راز اربابان پول را به چه کسانی پیشنهاد می‌کنیم

این کتاب صوتی را به دوستداران حوزهٔ کسب‌وکار و علاقه‌مندان به آثار موفقیت و خودیاری پیشنهاد می‌کنیم.

بخشی از کتاب صوتی هفت راز اربابان پول

«آدیر از شدت ناراحتی در یک لحظه سرش گیج رفت و چون همه اتفاقات سریع پیش رفته بود فرصت نکرد تا از ابتدا همه چیز را در ذهنش تجزیه و تحلیل کند. او به سمت جنگل به راه افتاد تا کمی با خود خلوت کند و به آنچه بر او گذشته بیندیشد. همانطور که در تاریکی شب قدم می‌زد با خود فکر می‌کرد که چطور از این به بعد بدون گاو و شیرش و سودهایی که برایش داشت از خانواده خود مراقبت کند. همانطور که غرق در فکر بود صدایی روبرویش شنید. چند قدمی که جلوتر رفت مرد بسیار پیری را دید که روی زمین دراز کشیده است و از درد به خود می‌پیچد. پیرمرد با دیدن آدیر گفت که چند دقیقه‌ای است روی زمین افتاده و پایش آسیب دیده و نمی‌تواند بلند شود و راه برود. آدیر با شتاب به خانه برگشت تا برای پیرمرد آب ببرد. وقتی پیرمرد آب را نوشید و کمی حالش بهتر شد، شروع به صحبت کرد و گفت که نامش مردچای است. با شنیدن این نام آدیر بلافاصله او را شناخت.

مردچای ثروتمندترین مرد در ایالتی بود که آدیر در آن زندگی می‌کرد. آدیر شروع کرد به سؤال کردن از آن پیرمرد تا مطمئن شود که آیا تمام داستان‌هایی که درباره او شنیده است همگی درست هستند یا شایعه‌ای بیش نبوده‌اند. آدیر دلش می‌خواست بداند که آیا پیرمرد واقعاً در یک قصر بزرگ زندگی می‌کرده و چند ده نفر خدمتکار داشته و صاحب یک تجارت بزرگ و غیر قابل تصور بوده یا خیر. مردچای گفت: تمام چیزهایی که درباره من شنیده‌ای، همگی درست بوده‌اند»