کتاب ذهن جدید تو

کتاب ذهن جدید تو نوشته دنیا گودرزی، کتابی خواندنی است که به ما کمک می‌کند با عینکی جدید به دنیا و اتفاقات آن نگاه کنیم. نگاهی که به ما قدرت مبارزه و به دست آوردن چیزهایی را که می‌خواهیم بدهد و ما را وادار کند تا مسئولیت شادی و خوشبختی‌مان را بپذیریم. 

درباره کتاب ذهن جدید تو

دنیا گودرزی در کتاب ذهن جدید تو به مخاطبانش می‌آموزد که نگاهی جدید به زندگی داشته باشند. نگاهی که به آنان کمک کند تا با دیدگاهی متفاوت به مسائل، مشکلات و بحران‌های زندگی نگاه کنند. از نقش قربانی که تلاشی برای بهبود وضعیتش نمی‌کند خارج شوند و مسئولیت خوشبختی و شادی خود را به عهده بگیرند. این کتاب در حقیقت به ما کمک می‌کند تا باورهای اشتباهمان را در این زمینه تصحیح کنیم و باورهای صحیحی مخصوص به خودمان بسازیم. یاد بگیریم چطور خواسته‌هایمان را مجسم کنیم و با کمک افکار مثبت و رفتار هوشمندانه به اهدافمان برسیم. 

این کتاب به ما قدرت مبارزه می‌بخشد. در شرایط سخت و بحرانی برای ایجاد تغییر و بهبود در زندگی و همچنین حفظ امید و در مواقع دیگر برای رسیدن به آنچه می‌خواهیم و آنچه واقعا لایقش هستیم. 

کتاب ذهن جدید تو را به چه کسانی پیشنهاد می‌کنیم 

خواندن کتاب ذهن جدید تو را به تمام علاقه‌مندان به مطالعه کتاب‌های حوزه موفقیت و روان‌شناسی پیشنهاد می‌کنیم. 

بخشی از کتاب ذهن جدید تو

در زندگی، همه ما لحظاتی را تجربه کرده‌ایم که پر از درد و رنج و عذاب بود، بحران زده شده‌ایم و کنترل شرایط از دست ما خارج شده. هر موقع هر اتفاقی در زندگی ما رخ می‌دهد باید، فکر کنیم حالا چه؟ باید چیکار کنیم؟ مثال شما ظرفی دارید باارزش می‌افتد و می‌شکند، باید فکر کنید افتاد و شکست، حالا چه کار کنیم؟ با عصبانیت و خشم راه به جایی نمی‌رسد. شما باید جارو و خاک‌انداز بیاورید و ظرف شکسته شده را جمع کنید و اگر توان جایگزینی دارید، انجام دهید. ظرف مثالی ساده است.

ولی گاهی دردهایی به ما وارد می‌شود؛ مانند مرگ عزیزی یا قربانی ماجرایی شدن یا هر درد و رنج بزرگ دیگری نقاب قربانی بودن را کنار بزنید. باید شرایط بحرانی را مدیریت کنید. بدترین رنج، درد از دست دادن آدم های مهم زندگی است. ولی در این شرایط هم باید غم را کنار گذاشت و دست روی زانوهای خود بگذارید و بلند شوید.

در روزگاری که این کتاب را نوشتم زندگی شیرینی داشتم، اما حالا در شرایط بحرانی هستم و (نقاب قربانی بر چهره داشتم) عزیزترین فرد زندگیم که احساس می کردم که دارد از دست من می‌رود، به من یاد داد بجنگم. شرایط روحی بسیار بدی را پشت سر گذاشتم و تصمیم گرفتم کتابم را تغییراتی بدهم و به دست کسانی که در شرایط سخت هستند برسانم. قبل از اینکه پا به این دنیا بگذاریم، سرنوشت ما را نشانمان داده اند و پذیرفته ایم و حاال اینجا هستیم.

می‌خواهم داستان سه مادر آمریکایی که در قرن حاضر زندگی می‌کنند را برای شما تعریف کنم. این سه مادر در یکی از روزها طبق روال همیشه به دنبال بچه‌های مدرسه‌ای خود رفته، درراه برگشت راننده‌ای مست هر سه بچه را زیر می‌کند و بچه‌ها جلوی چشم مادرهایشان میمیرند....