کتاب آخ جون برف بازی!

کتاب آخ جون برف بازی! نوشتۀ نوشین خسروی و نگین خسروی در انتشارات اردوی سوره به چاپ رسیده است. این کتاب به دو زبان فارسی و انگلیسی نوشته شده و مناسب برای گروه سنی ب است.

درباره کتاب آخ جون برف بازی!

کتاب آخ جون برف بازی! داستانی کودکانه با موضوع لجبازی در کودکان است. هر جمله یا بند کتاب ابتدا به زبان فارسی و سپس به انگلیسی نوشته شده است. نوشین خسروی و نگین خسروی دو خواهر هستند که در رشتۀ زبان انگلیسی تحصیل کرده‌اند. هر دو معلم زبان انگلیسی و مترجم هستند. آن‌ها به‌دلیل علاقه به نوشتن کتاب برای کودکان تصمیم گرفته‌اند با توجه به تخصص خود داستان‌هایی در ژانر ادبیات کودک بنویسند که با تخصصشان هم پیوند داشته باشد و به زبان انگلیسی ترجمه شوند. کتاب آخ جون برف بازی! اولین کتاب آن‌ها است.

داستان کتاب دربارۀ خرگوش کوچکی است که به برف‌بازی علاقۀ زیادی دارد، طوری که تمام سال منتظر می‌ماند تا زمستان شود و برف ببارد تا او برای بازی به بیرون برود. حالا برف آمده است و خرگوش کوچک خوشحال از این موضوع به بیرون می‌دود. مادرش از او می‌خواهد قبل از بیرون رفتن لباس گرم بپوشد تا سرما نخورد؛ اما او که هیجان و عجله دارد گوش نمی‌دهد. حالا مادر او یا باید دنبال راهی باشد تا بتواند او را مجاب به پوشیدن لباس گرم کند یا اینکه خرگوش کوچک سرما بخورد و نتیجۀ گوش نکردن به حرف مادرش را بچشد.

کتاب آخ جون برف بازی! به یکی از معضل‌های ارتباط میان والد و فرزند پرداخته است: لجبازی. اگر جزو والدینی هستید که مخصوصاً در هوای سرد با لباس پوشاندن به فرزندان خود مشکل دارید یا فرزندانتان از خوردن دارو امتناع می‌کنند، خواندن این کتاب در کنار یکدیگر و توجه دادن کودک به عواقب لجبازی مفید است. کتاب مصور است، سراسر آن نقاشی‌های دیجیتال زیبا و جذاب دارد که تماشایشان برای کودکان بسیار لذت‌بخش خواهد بود و آ‌ن‌ها را برای خواندن ادامۀ داستان مشتاق نگه می‌دارد.

خواندن کتاب آخ جون برف بازی! را به چه کسانی پیشنهاد می‌کنیم

به والدین و کودکان دوستدار کتاب‌های داستان پیشنهاد می‌کنیم که در کنار یکدیگر آن را بخوانند تا هم از صفحات جذاب آن لذت ببرند و هم نکات مهم تربیتی و عبرت‌آموز یاد بگیرند.

بخشی از کتاب آخ جون برف بازی!

«یه روز صبح وقتی از خواب بیدار شد، رفت کنار پنجره و بیرون رو نگاه کرد و دید که یک عالمه برف اومده و همه جا سفید شده. اون از دیدن این همه برف خیلی ذوق‌زده شد و با خوشحالی به طرف آشپزخانه دوید. وقتی مامانش رو دید، پرید بغلش و با ذوق گفت: «مامان جون ببین چقدر برف اومده! اجازه میدی برم بیرون برف بازی کنم؟» مامان گفت: «عزیزم! اول صبحانه بخور بعد می‌تونی بری بازی کنی. خرگوش کوچولو صبحونه‌اش رو خورد و به طرف در دوید.»