کتاب من از گاوی که لگد میزند میترسم
معرفی کتاب من از گاوی که لگد میزند میترسم
کتاب من از گاوی که لگد میزند میترسم، اثر حامد اشتری مجموعه داستان با محوریت هویت ایرانی اسلامی است.
دربارهی کتاب من از گاوی که لگد میزند میترسم
کتاب من از گاوی که لگد میزند میترسم مجموعه داستانهای حامد اشتری با موضوع هویت ایرانی و اسلامی است. داستانها به لحاظ مضمون با یکدیگر ارتباط دارند و هرکدام یکی از جنبههای هویت را به نمایش میگذارند. شخصیتهای داستانهای کتاب من از گاوی که لگد میزند میترسم هر کدام به دنبال اصل خود میگردند و در کنار این جستجو، زندگی خود را دارند، کار میکنند، میدوند و عرق میریزند و گاهی در راستای رسیدن و دنبال کردن آرمانهایشان، ضربه میبینند.
کتاب من از گاوی که لگد میزند میترسم را به چه کسانی پیشنهاد میکنیم
اگر از خواندن داستان از نویسندگان ایرانی لذت میبرید، کتاب من از گاوی که لگد میزند میترسم انتخاب خوبی برای شما است.
بخشی از کتاب من از گاوی که لگد میزند میترسم
تمام مسائلی را که از آن میترسید نام ببرید. آیا به خاطر میآورید که از چه زمانی و چرا از آن مطلب میترسید؟ آیا این ترس مانع شما برای انجام کاری هست یا خیر؟
۱. از ارتفاع میترسم؛ شاید بالای سه چهار طبقه. شاید هم ترسم طبیعی است و بهاندازه همهٔ آدمها. این ترس مانع من برای انجام کاری در جاهای مرتفع نمیشود. چیزی از علت این ترس به یاد نمیآورم.
۲. از تنهایی طولانیمدت میترسم. علت این ترس تنها ماندنهای طولانی در کودکیام است. وقتهایی که مادرم دیر از سر کار برمیگشت احساس میکردم صداهای عجیب غریب میآید و ممکن است آدمهای غریبه بیایند و مرا بدزدند. این ترس مانعی برای انجام کارهایم درست نمیکند و در این سن، تا چند روز بیهیچ مشکلی میتوانم تنها بمانم.
۳. از گاوی که لگد میزند میترسم. این ترس باعث میشود به هیچ گاوی نتوانم نزدیک بشوم و از نزدیک شدن به چهارپایان دیگر هم کمی ترس دارم. زمان به وجود آمدن این ترس و علتش را نمیدانم.
۴. ...
خودکار را روی برگه گذاشت. همینها بود. چشمش را بست و هرچه به ذهنش فشار آورد همینها به خاطرش آمد. چشمِ بسته و تصور کنار پنجره و سیگار خیلی به او کمک نکرد. بویی شبیه بوی الکل و مواد استریلیزه کننده به مشامش میرسید و همین نمیگذاشت ذهنش را از این محیط خارج کند.
احساس میکرد زمان از حرکت ایستاده. همهچیز اینجا سرد بود و بیروح. هیچ صدایی از بیرون و درون اتاق به گوش نمیرسید. هیچ حرکتی در اتاق نبود. نگاهش را به صندلی قهوهای دکتر دوخت. رنگ قهوهای انگار کمی گرمش میکرد.
مداد را برداشت و شروع به کشیدن نقاشیاش کرد. بالای برگه نوشته بود: «فقط با مداد نقاشی کنید.» سر از کار این روانشناس درنمیآورد. اگر معرفی نوید نبود همان لحظه که این دوبرگه را پیش رویش گذاشته بود، آنجا را ترک میکرد. نوید گفته بود: «نمیگم بهترین دکتر تهرانه. اما جزو دهتا روانشناس کاربلد و حرفهای این منطقهست.»
حجم
۰
سال انتشار
۱۳۹۸
تعداد صفحهها
۷۲ صفحه
حجم
۰
سال انتشار
۱۳۹۸
تعداد صفحهها
۷۲ صفحه