کتاب مترسک دانا

کتاب مترسک دانا نوشتۀ مهدی شریفی زمانی است. این کتاب را انتشارات گلسنج منتشر کرده است.

درباره کتاب مترسک دانا

کتاب مترسک دانا داستانی کوتاه با تصویرهای جذاب است. این کتاب درمورد مترسکی است که با پرندگان مزرعه دوست شده و با آن‌ها رابطۀ خوبی دارد؛ اما یک روز کشاورز تصمیم می‌گیرد تا دور مزرعه دیوار بکشد و برای زمینش سقف بگذارد. حالا مترسک به‌دنبال راهی است تا بتواند پرندگان را پیش خودش نگه دارد.

خواندن کتاب مترسک دانا را به چه کسانی پیشنهاد می‌کنیم

این کتاب برای کودکان نوشته شده است.

درباره مهدی شریفی زمانی

مهدی شریفی زمانی در سال ۱۳۴۲ در خرمشهر به دنیا آمد و در سال ۱۳۵۳ به شهر اصفهان هجرت کرد. او تحصیلات خود را در مقطع کارشناسی در دانشگاه صنعتی اصفهان تمام کرد و در رشتۀ مهندسی برق فعالیت علمی خود را آغاز کرد و سپس در مقطع کارشناسی‌ارشد در دانشگاه تربیت‌مدرس در رشتۀ مهندسی صنایع، تحصیلات تکمیلی را ادامه داده و فارغ‌التحصیل شد. در سال ۱۳۸۱ دوباره نقل‌مکان کرد و ساکن تهران شد. او از دهۀ ۱۳۶۰ فعالت هنری خود را با سرودن شعر طنز آغاز کرد و به همین دلیل تخلص «گلسنج» را اختیار کرد.

بخشی از کتاب مترسک دانا

«مترسک دانا خوشحال بود و احساس شادی و امید داشت، چون در مزرعه بود و همهٔ پرندگان با او دوست بودند. پرندگان پروازکنان می‌آمدند مقداری دانه و غذاهایی که از خاک بیرون‌افتاده بود برمی‌داشتند و برای فرزندان خود می‌بردند.

تا اینکه یک روز کشاورز تصمیم گرفت حصار یا به بیان دیگر؛ در اطراف زمین دیوار و در بالای آن سقف ایجاد کند تا کسی نتواند وارد زمینی که روستاییان در اختیار او قرار داده بودند، بشود.

مترسک متوجه شد که اگر حصار کامل شود مزرعه به قفسی تبدیل می‌گردد و پرندگان نمی‌توانند به آن وارد شوند و در این صورت؛ او نیز چوب پاره‌ای تنها بیشتر نخواهد بود و دیگر پرندگان را نخواهد دید.

مترسک دانا بعد از مشورتی که با باد کرد تصمیم گرفت؛ اجازه دهد پرندگان در زمین و روی دست‌ها و سرش لانه بسازند. پرنده‌ها از این پیشنهاد خوشحال شدند و در کنار مترسک و همچنین در چند گوشهٔ زمین لانه ساختند.

ساخت سقف و حصار تمام و درب‌های مزرعه بسته شد، غافل از آنکه پرندگان داخل زمین بودند کشاورز با دیدن پرندگان مجبور شد چند روز درب‌ها را باز نگه دارد تا پرندگان بیرون روند. از آن روز مزرعه هرگز خالی از پرنده نبود و کشاورز نتوانست درب‌ها را ببندد.»